دکتر رسول جعفریان را بیشتر با کارهای ارزشمند فراوانی که در حوزه تاریخ تشیع نگاشته است میشناسیم، حال آن که ایشان در برخی دیگر از شاخههای علم تاریخ نیز آثاری نگاشته است، آن قدر که اگر کسی تنها بخش کوچکی از کارهای ایشان را آن هم تنها در یکی از حوزههای علم تاریخ مینگاشت نامش با آن حوزه برای همیشه گره میخورد. نگارش مقالات و کتابهای متعدد در تاریخ اسلام بویژه تشیع و نیز تاریخ ایران از دوران میانه تا امروز، تصحیح و انتشار نسخ خطی با مقدمات مفصل و جامع و ترجمه کتابهای تاریخی از عربی به پارسی بخشی از پژوهشهای بسیاری است که ایشان در حوزه علم تاریخ انجام دادهاند. وی در کنار انجام پژوهشهای تاریخی در خصوص تاریخ اسلام و ایران، مورخ عصر امروز برای دورههای آینده است. تهیه یادداشت تاریخی از زندگی علمی روزانه، تهیه گزارش از سفرهای علمی و فرهنگی و دیدار با صاحبان نام در حوزه علم و کتاب و نگاشتن هر نکته ارزشمندی که میتواند بخشی از تاریخ ما را تشکیل دهد از دیگر شاخههای علم تاریخ است که او در آن مهارت و ممارست بسیار دارد. وی به عنوان مورخی هوشیار به رویدادهای سیاسی، اجتماعی و علمی ایران و خاورمیانه در عصر خود آگاه است و همواره در یادداشتهایش به تحلیل و بیان دیدگاههای خویش میپردازد. اینها همه در کنار چهار سال تلاش خستگیناپذیری است که وی در کتابخانه مجلس برای احیای دانش، نشر فرهنگ و توسعه و همگانی سازی علم انجام داد و اکنون بعد از گذشت سه سال از پایان فعالیت ایشان در کتابخانه یاد و خاطره آن برای علاقمندان به حوزه تاریخ و کتاب همچنان زنده است.
یکی دیگر از حوزههای شاخص علم تاریخ که دکتر جعفریان در سه سال اخیر به طور جدی دنبال کرده و ما در این یادداشت کوتاه قصد بررسی آن را داریم، تحلیل و ارزیابی تاریخ علم در تمدن اسلامی از عصر میانه تا دوره معاصر است. وی از معدود کسانی است که در حال حاضر با پشتکار و به استمرار در پی کشف زوایای گونهگون و پیچ در پیچ مفهوم علم در تمدن اسلامی از یک سو و شاخههای مختلف علم و شبه علم در دورههای مختلف است. او برای کشف این مهم در تمام منابع موجود از مقاله و کتاب و نسخ خطی عمیق میشود و آنها را با حوصله و دقت جستجو میکند تا سیر تحول مفهوم علم را در تمدن اسلامی از نزدیک دنبال کند. پرسشهای مهمی که او در این حوزه مطرح کرده و شیوه خاص وی در برخورد با این متون بیتردید فرضیههای گذشتهای که در حوزه تاریخ علم وجود داشت را به چالش جدی میکشد و در مقابل بسیاری از تفکراتی که پیشتر حکم قوانین و اصول خدشهناپذیر داشت علامت سوال میگذارد. بدین ترتیب رویکرد تازه ای برای نگاه به گذشته برای پژوهشگرانی که در حوزه تاریخ تمدن اسلامی مشغول به فعالیت هستند مطرح شده که می تواند محل تأمل باشد.
کتاب جدید ایشان با عنوان مفهوم علم در تمدن اسلامی که بازچاپ اثر گذشته ایشان منتها با مقالات جدیدتر است محصول این بخش از فعالیت ایشان است که به زودی توسط نشر علم به بازار کتاب ارائه خواهد شد.
پیشتر در این تارنما چاپ اول این کتاب را مورد بررسی قرار دادیم که در اینجا میتوانید آن مرور کنید. در این یادداشت، پس از مروری کوتاه بر عنوان فصلهای کتاب و روششناسی اثر به بررسی محتوای پنج مقاله برگزیده و تازه این اثر میپردازیم که از دل اسناد و منابع متعدد خطی و منتشر شده به بررسی تاریخ چهار شاخه متفاوت علم نجوم، طب و جغرافیا و شبه علم کیمیا میپردازد. این مقالات عبارتند از: «کیمیا و بحث معرفت در تمدن اسلامی»، «جدال بر سر طب در تمدن اسلامی»، «تجربه منفی از اسلامی کردن علم نجوم»، «سفر اکتشافی در جستجوی سد یأجوج و مأجوج» و «یاقوت حموی و نقادی اطلاعات جغرافیایی».
عناوین این کتاب بدین شرح است:
مفهوم دانش در تمدن اسلامی (قرن ششم هجری مورد عجایب المخلوقات)
عَمرو بن بحر جاحظ و نظام معرفتی علوم در قرن سوم هجری
همه علوم برای یک علم (مروری بر دیدگاه های ابن حزم)
مفهوم علم در طب سنتی (نقد مقاله دفاع از طب سنتی)
ابوالحسن عامری و مراتب علوم
نفائس الفنون و مفهوم علم و تقسیمات آن
تجربه عقل گرایی و نقل گرایی میان ابوحاتم رازی و زکریای رازی
مفهوم خرافه در ادبیات اسلامی قرون میانه
سيد مرتضي و نقد احادیث مربوط به پرندگان و حیوانات
احکام نجومی و اغتشاش فکری ـ عقلی در تمدن اسلامی
دیدگاه علمای عصر صفوی
علوم شرعی و غیر شرعی از دیدگاه غزالی
رابطه هدف ِاز آموختن دانش با پیشرفت آن
علم فریضه عمومی است یا خصوصی
ابن صاعد اندلسی و مهفوم علم در تمدن اسلامی
ابن حزم اندلسی و روش نقد تاریخی
کیمیا و بحث معرفت در تمدن اسلامی
جابلقا و جابلسا در کجاست؟
تجربه منفی از اسلامی کردن علم نجوم
ناصر خسرو و نظریه فیلسوف متدین
فرات: از رودخانه بهشتی تا گنج طلای داعش
علوم خفیه از کجا پیدا شد؟
دلائل القبله اثری نجومی ـ جغرافی از قرن چهارم هجری
سفر اکتشافی در جستجوی سد یاجوج و ماجوج
یاقوت حموی و نقادی اطلاعات جغرافیایی
جدال بر سر طب در تمدن اسلامی (گزارش کتاب مفتاح الطب)
مروری بر دیدگاه رشیدالدین فضل الله همدانی در باره یقین
تقابل اهل شرع و حکما در مسائل علمی در قرون میانه اسلامی
مفهوم و جایگاه عوام در ادبیات دینی ما
زبان اثر پخته و روان است، پخته از آن جهت که عبارات و جملات مناسب مطلب و در جای خود به کار رفته و ذهن خواننده را به طور دقیق متوجه مقصود نویسنده میکند و روان از این نظر که بیان نویسنده ساده، عمیق و متوجه موضوع است و به همین خاطر ذهن هرگز دچار کشف عبارات سخت و پیچ در پیچ نمیشود و به جا و راحت به سمت مقصود نویسنده هدایت میگردد. مساله پختگی و روانی اثر در چیدمان چارچوب مقالات نیز به خوبی مشاهده میشود. نویسنده از همان ابتدای کار نقشه اصلی مطلب را در اختیار خواننده قرار میدهد و آن نقشه اصلی همانا خوانشی دوباره از متون پارسی و عربی برای کشف مفهوم علم به طور کلی و چارچوب علوم مختلف در تمدن اسلامی به طور ویژه است. بدین ترتیب هر مقاله با مقدمه کوتاه از نویسنده در مورد موضوع اصلی مقاله شروع میشود و نویسنده خواننده را با خود به دل تاریخ از عصر میانه تا همین دیروز میبرد تا با او یافتههای خود را در میان بگذارد و با پاسخ به سوالات اصلی مقاله پایان مییابد. در هر مقاله ذهن کنجکاو، پویا، پراطلاع و مشتاق مورخ، خواننده را با حجم وسیع دادههای ارزشمند و تازه روبرو میکند.
روششناسی نویسنده قابل تحسین است. این مساله وقتی بیشتر روشن میشود که این اثر را در کنار آثاری قرار دهیم که معنای روششناسی را با پیچیده کردن مطلب در قالب عبارت پردازی و برداشتهای ناپخته از چارچوبهای نظری اشتباه گرفته و مطلب را بیسبب دشوار و دور از فهم میکنند. مگر نه این است که روش باید راه رسیدن به مقصود و نتیجه را آسانتر سازد؟ متاسفانه در چند سال اخیر در دانشگاههای ایران مساله روششناسی و استفاده از چارچوبهای نظری دچار کجفهمی شده است، به همین خاطر نویسندگان اعم از اساتید و دانشجویان به جای آن که روش و چارچوب نظری را برای دقیقتر رساندن مقصود خود به خوانندگان به کار ببرند آن را برای پیچیده شدن مطلب و کمتر فهمیده شدن آن استفاده میکنند و بسیاری از خوانندگان بی آن که متوجه مقصود اصلی کتاب، مقاله و یا پایان نامه شوند مجذوب چارچوب نظری شده و بی آن که از موضوع اصلی نوشته سر دربیاروند سری به علامت تایید و تحسین تکان میدهند.
نویسنده در مقدمه که همچون متن کتاب با نثری ساده و دلنشین نگارش یافته، پیش از هرچیز به تعریف مفهوم علم میپردازد که با توجه به برداشت اندیشمندان تمدن قرون میانه از این مفهوم تنظیم شده است: «وقتی از مفهوم علم در تمدن اسلامی صحبت میکنیم، با توجه به این که در این تمدن از تمامی شقوق علم و آگاهی و معرفت و فهم، اعم از فلسفی و تجربی و دینی و عرفانی آن استفاده شده، طبعا علم را باید به معنای فراگیر آن که شامل نوع فهم و درک حاکم بر این تمدن است در نظر بگیریم. آن چه زیر عنوان «علم» در یک فرهنگ و تمدن قرار دارد به صورت یک شبکه در هم تنیده، مفهومی از دانایی را شامل میشود که در شکلگیری آن مجموعه فرهنگ-تمدنی نقش اساسی دارد» (ص 7). بر این اساس دکتر جعفریان مقوله علم را به طور کلی و به صورت یک منظومه معرفتی در نظر میگیرد که دربرگیرنده درک و آگاهی یک فرهنگ و تمدن در طول زمان است.
دکتر جعفریان در مقاله «کیمیا و بحث معرفت در تمدن اسلامی» به موضوع تعریف علم و مشخص کردن آن از شبه علم میپردازد. برای این منظور وی پیش از هر چیز سعی دارد زوایای مختلف تعاریف پذیرفته شدهای که در مورد مفهوم علم داده شده است را موشکافی کند. از جمله این تعاریف برداشت قاضی عبدالجبار (المغني في أبواب التوحيد و العدل، ج12/ 13) از مفهوم علم است که آن را «جزئی از آنچه زندگی فردی یا حتی اجتماعی پدیدهای به نام انسان است» تعریف میکند و این که این جزء از زندگی فردی و اجتماعی بتواند خرد آدمی را قانع کند (ص 326). مورخ این تعریف را به خاطر بستگی آن به گوناگونی شرایط و تنوع دیدگاهها به چالش میکشد: «چه تضمینی وجود دارد که هر روز یا هر لحظه که شما قانع می شوید، آن بعد، این علم از بین نرود؟» (ص 327). البته میتوان به این مساله به نوع دیگر نیز نگاه کرد و آن این که پیشرفت آدمی و گشوده شدن دریچههای جدید در مقابل وی میتواند او را نسبت به گذشته خود دچار تردید سازد و چون دیگر در مقابل آن چه پیشتر به گمان او علم تلقی میشد تردید میکند به راه حلهای جدیدی برای قانع کردن ذهن خود میگردد و این نشان دهنده پویایی ذهن آدمی در گذر زمان است.
نکته مهم دیگری که دکتر جعفریان درتعریف قاضی عبدالجبار عنوان میکند تأکید روی مفهوم «قانع کردن» و قانع شدن است: «این مهم است که بدانیم افراد چگونه تلاش می کنند ما را قانع کنند؟ مثلا در یک مسأله علمی. فرضا در یک بحث نجومی. مثلا میتوانند به کسی که متدین است بگویند فلان شخص که این مسأله را اعلام کرده یک ملحد است. بیدین است. طبیعی است که اگر بتوانند ذهن او را قانع کنند، مشکل حل شده است. مثلا اگر شما یک حدیث منسوب به معصوم را اصل بدانید ممکن است، اطلاع ارائه شده در آن را بر یک کشف نجومی هم ترجیح دهید. به این جمله مرحوم مجلسی در باره خسوف و کسوف، که در کتاب اختیارات آمده توجه کنید: «در سبب خسوف و کسوف موافق احادیث معتبره این است که خداوند عالمیان در هر چند مدت، امر می فرماید به ملایکه که ایشان را [ماه و خورشید] را به دریای ظلمت فرو ببرند تا غرّه نشوند به نور خود، معصیت الهی نکنند» (ص 327).
یکی از نقاط برجسته کار دکتر جعفریان تسلط او بر پیشنیه دینی و نحله فکری افراد و تاثیر آن در نظریات علمی آنها است. بدین ترتیب خواننده در مییابد دیدگاه دینی اندیشمندان در دوره میانه تا چه اندازه جریان فکر آنها را به طور خاص و جریان فکری و علمی جامعه را به طور کلی تحت تاثیر قرار داده است: «وصل کردن نجوم به دین، فقط کار علمای اخباری نبود، بلکه حتی گاه برجسته ترین علمای عقل گرای معتزلی هم این کار را میکردند. به این عبارت قاضی عبدالجبار بنگرید که قصد دارد کندی فیلسوف را یک ملحد نشان دهد و بدین ترتیب یک نظریه علمی او را به باد فنا دهد و همزمان میکوشد تا از روش تجربی او هم علیه او استفاده کند» (ص 327).
مساله رابطه علوم مختلف از نجوم و طب گرفته تا شبه علمی مانند کیمیا با دین از موضوعات محوری است که مورخ در این مقاله و در رابطه با تعریف علم به عنوان اقناع ذهن انسان مورد توجه قرار میدهد: «احادیث دینی و در مجموعه گزاره های دینی از تعریف دینداری و الحاد گرفته تا برداشت از برخی از آیات، تصریحات موجود در برخی از احادیث، اقوال منتسب به بزرگان همه اینها، چه کلافی را در تفسیر یک علم و گزاره های آن بدست می دهد. طوسی در عجایب المخلوقات بارها حکما را به خاطر این که نقش یک حدیث را در یک باور نجومی قبول ندارند، مورد مذمت و سرزنش قرار داده و آنها را ملحد خطاب میکند. در واقع یک نمونه روشن از این مجموعه کلاف که امروزه هم ما با آن مسأله داریم و باید حل کنیم، برقراری رابطه دین با مجموعه ای علوم است» (ص 331). مورخ در توجه به این موضوع به نکته قابل تاملی اشاره میکند و آن تلاشی است که مدعیان نه تنها در توجیه شبه علمی مانند کیمیا که در نجوم و طب انجام دادهاند تا به تعبیر دکتر جعفریان «کلافی» از ریاضی، فلسفه، طبیعیات، دین و باورهای افسانهای و اساطیری در دورههای مختلف از میانه تا امروز بافته تا ذهن مخاطبان خود را برای پذیرش شبه علوم خود قانع سازند. به نظر میرسد توجیهات دینی در این زمینه راه این مدعیان علم برای قانع کردن مردمان عصر خود و از میدان به در کردن رقبایی که سعی در ارائه تعاریف دقیقتر و عینیتر از علم داشتهاند هموار کرده است: «شاید یکی از روشنترین مثالها در تمدن اسلامی همین باشد که ما «دانش تجربی» را با «دین» به هم آمیختهایم. البته برای این کار انگیزههای مختلف داشتهایم، حفظ دین و حرمت آن و بزرگ کردن آن، نزدیک کردن راه های فهم، ایجاد هاله نور در اطراف یک عالم، و بسیاری از مسائل دیگر. مثلا وقتی ما ادعا میکنیم که انبیاء ما بینانگزاران علوم جدید هستند، یکی منجم بوده، یکی کشتی ساز، یکی خیاط .... عملا مسیر طبیعی علوم تجربی را با معارف دینی که راه رسیدن به آنها، ارزیابی درست و نادرستی آنها، میزان و معیارهای صحت آنها همه متفاوت با علوم تجربی است، عوض کردهایم. اگر هم کسی اعتراض کرد، بلافاصله متهم میشود که از دین فاصله گرفته و این سبب میشود تا اعتراضی هم صورت نگیرد. در نتیجه به خاطر هزار و یک دلیل، ما قرنها در یک منظومه خود ساختهای از علم قرار میگیریم که ربطی به واقعیت خارجی ندارد» (ص 335).
مورخ در ادامه به چالش کشیدن تعریف علم به عنوان صنعت به سراغ علم کیمیا میرود که «تنها علمی است که در متون تمدنی ما از آن با عنوان صنعت یاد شده است» (ص 328). او نشان میدهد که چگونه این صنعت با سه علم طبیعیات، الهیات و علوم انسانی گره خورده و به شبه علم تبدیل شده است. وی با مثالهای متعدد از کتب و منابع تاریخی از جمله عجائب المخلوقات طوسی و نفائس الفنون آملی نشان میدهد چگونه با پیوند دادن منشاء این علم به شخصیتهای دینی و مذهبی از پیامبرانی چون موسی گرفته تا امام شیعیان جعفر صادق و حتی راهبان مسیحی پایههای تجربی این علم را سست کردهاند: ««مقصود آن است كى سر كيمياگرى الهام آفريدگار است و تقدير نيكو و اقبال و فيروزى و بعضى بدان راه نبرند، انكار كنند كى «من جهل شيئا عاداه.» و بهيچ علمى استخفاف نبايد كرد» (عجایب المخلوقات، طوسی، صص 450-451).
مورخ بنا به خاستگاه اصلی خود در علوم انسانی یعنی علم تاریخ در ادامه موضوع قانع کردن ذهن به سراغ علم تاریخ میرود تا مساله تاریخ به عنوان علم و تعریف علم به عنوان قانع کردن ذهن خواننده را با دقت بیشتری مورد بررسی قرار دهد. وی عنوان میکند که بنا به تعریف علم در جهت قانع کردن ذهن انسان، یک اثر تاریخی آن زمانی بخشی از علم تاریخ به شمار میآید که نخست ذهن تعداد بیشتر خوانندگان اثر را قانع کند و دوم آن که موضوع برای خواننده شفاف باشد. با توجه به این که زمان، مساله علم تاریخ است مورخ میبایست ضمن توجه به زمانی که اثر به نگارش درآمده، به قانع کردن ذهن مخاطبان خود که امروز به خواندن اثر توجه دارند بپردازد که البته کار آسانی نیست و از پیچیدگیهای علم تاریخ است.
از نتایج مهمی که نویسنده در پایان این مقاله میگیرد توجه دادن پژوهشگران علم تاریخ به شکافتن و از هم گشودن کلافهای ذهنی علمای علوم مختلف در دورههای مختلف است، کاری که شاید پیش از هر کس از مورخان انتظار انجام آن برود: «ما باید ذهن اندیشمندانمان را بخوانیم. باید دریابیم مفهوم علم نزد متفکرانی مانند جاحظ، بیرونی، ابن سینا، ابن خلدون، یا ملاصدرا چگونه بوده است. باید کلافهای ذهنی آنها را دریابیم. کلافهای ذهنی مخاطبان آنها را هم دریابیم. باید مجموعهای از تارهای عنکبوتی که مفاهیم و دادههای علمی آنان هر کدام به یکی از این تارها آویخته را بشناسیم. ریشههای هر یک را دریابیم. فهم این کلاف برای فهم سطح دانش در آن زمان، درصد اقناع، و در واقع مقدار سکون نفس که سبب شده است نسبت به آن علم و معلومات، قانع باشند یا تغییر دهند، بسیار اهمیت دارد» (ص 329). وظیفهای که مورخ برای پژوهندگان علم تاریخ تعریف میکند جای بسی تامل دارد. از هم گشودن این کلافها چه کمکی به امروز ما میکند؟ این که بدانیم علمای علوم مختلف چه برداشتی از علمی که با آن سر و کار داشتهاند داشتند و چگونه خود و دیگران را به پذیرش آن قانع میکردند چه کمکی به ما که امروز و در عصر تکنولوژی به سر میبریم میکند؟ بیتردید شناخت نخبگان هر عصر و گشودن کلاف فکری آنها نه تنها ما را در کشف زوایای پنهان تاریخ علم که در کشف تاریخ اجتماعی آن عصر نیز رهنمون میشود چرا که نشان میدهد مردمان هر عصر با چه چیزهایی توجیه شدهاند، در کدام نقطه یک علم برای آنها دیگر قانع کننده نبوده و نیاز آنها را پاسخ نمیداده است و چه کسی و یا چه جریانی این عدم قانع شدن را تبیین میکرده است. نباید از نظر دور بداریم همان طور که دکتر جعفریان در مقالات متعدد این کتاب اشاره میکند مساله علم و شبه علم و مرزهای نامشخص و سیال آن تنها پدیده عصر میانه نیست و تا همین امروز مبتلابه جامعه ماست. او در پایان این مقاله بویژه پژوهشگران علوم انسانی را از در هم آمیختن علوم مختلف و ایجاد کلافی از شبه علم تنها و تنها برای قانع کردن ذهن مردم و در نتیجه افتادن در مسیر ایستایی اندیشه و عدم پیشرفت هشدار میدهد:
«روزگاری بسیاری از علوم مانند طب و نجوم را به نام دین، با استناد به برخی از اقوال، برداشتها و نگاههای غایتگرایانه دینی که علما به آنها باور داشتند، در ظرفی ارائه دادیم که گرچه ارائه آن سکون نفسی پدید میآورد، اما پیشرفتی ندارد. باید مراقب باشیم در باره باقی علوم چنین نکنیم و اجازه دهیم شفافیت در علم اصل باشد. عدم خلط یک علم با دانش های دیگر، تحمیل انگیزه های نادرست بر گزارههای علمی بسیار مهم است» (ص 349).
«تجربه منفی از اسلامی کردن علم نجوم» به بررسی مقاله «ظهور مدرنیته علمی در ایران: مناقشات پیرامون احکام نجوم و اخترشناسی جدید در اواسط سده سیزدهم هجری / نوزدهم میلادی» نوشته کامران امیرارجمند میپردازد تا وضعیت علم نجوم در جامعه ایران و در آستانه مشروطه را مورد نقد و بررسی قرار دهد. موضوع اصلی مقاله امیرارجمند مروری بر برخی از مواضع محافظه کاران در حوزه علم، در مقابل نجوم جدید در ایران دوره قاجاری به خصوص دوره ناصری است و این که چه مقاومتهایی برابر نجوم جدید به خصوص در زمینه تقویمنگاری و احکام نجوم و انتشار تقاویم ثبت سعد و نحس ایام صورت گرفته است: «نویسنده این سطور درست روی همین نقطه تکیه دارد که چطور میشود یک نظریه علمی غلط که ریشه در فرهنگ علمی یونان و نجوم بطلیموسی دارد، به تدریج رنگ دینی به خود گرفته و دست کم برای بسیاری به عنوان یک امر دینی غیر قابل خدشه شده است؟» (ص 381)
بنا به آنچه در مقاله امیرارجمند آمده و بعد در ارزیابی دکتر جعفریان دنبال میشود ایران در دوره قاجار و عصر ناصری همچنان درگیر باورهای غلط و خرافات طالعبینی و مقاومت در برابر پذیرش یافتههای علمی در علم نجوم از جمله حرکت زمین به دور خورشید است. این در حالی است که اروپا سالهاست عصر میانه و باورهای غلط را پشت سرگذاشته و با سرعت تمام در حال پیشرفت در زمینههای مختلف علم کیهانشناسی و نجوم و بهره گرفتن از آن برای بالا بردن سطح زندگی روزمره خویش است. دکتر جعفریان علت رکود در دانش نجوم را گره خوردن آن در کلاف پر پیچ و تاب باورهایی میداند که ورود به این علم و تفکر انتقادی از آن را از عصر میانه تا عصر ناصری و در آستانه مشروطه بسیار دشوار ساخته است: «اما این تجربه جدای از تقابل مدرنیته علمی با علوم بومی در یک مورد مشخص که از قضا با زندگی عادی مردم هم خیلی سروکار دارد، همچنان از جهاتی دیگر قابل تعقیب و محل تأمل است. یک مورد مهم آن، توجه داشتن به این مهم است که دفاع از نجوم سنتی با محوریت سکون زمین، احیانا، صورت دینی و مذهبی به خود گرفته و مقاومت برابر نجوم جدید از آن روی بود که هر کسی مثلا قائل به حرکت زمین گرد خورشید است، نگاهی بوالهوسانه و غیر دینی دارد. در واقع، بخشی از پارادایمی که در اطراف این نجوم سنتی پیچیده شده بود، جنبه دینی پیدا کرده و خدشه ناپذیر مینمود. بنابرین بسیاری از کسانی که از آن دفاع میکردند، تحت عنوان اسلامی بودن نجوم سنتی (اگر بخواهیم به زبان روز صحبت کنیم) از آن دفاع میکردند. آنها میگفتند، نظریه قدیمی بطلمیوسی مورد تأیید بسیاری از آیات و روایات است و نمیشود در آن خدشه کرد» (ص 381). بدین ترتیب علم نجوم که میبایست مبتنی بر روش مشاهده و تجربه به دادههای علمی دست یابد، با باورهای دینی گره خورده و به عنوان بخشی از دانش دینی و بنابراین غیر قابل نقد و خدشه ناپذیر به جامعه ایران عرضه میشد. این مساله فقط مربوط به دوره ناصری نیست و همان طور که نویسنده اثر اشاره میکند در دوره پس از انقلاب هم وجود داشته است: «به یاد داشته باشیم که در دهه اول انقلاب در قم، مرکزی به نام دفتر مجامع مقدماتی فرهنگستان علوم اسلامی وجود داشت که ادعاهایی در باره فیزیک و شیمی اسلامی هم مطرح میکرد» (ص 381).
در ادامه مقاله نویسنده به سراغ برخی از رسایلی میرود که امیرارجمند در کار خود مورد بررسی قرار داده است. از جمله این آثار رساله محمد باقر(1239 ـ 1319ق) از رهبران شیخیه همدان (باقریه) در دفاع از باور سکون زمین و نیز رد حرکت وضعی زمین و نیز رساله میرزا عباس یزدی فرزند میرزا علی اکبر صراف که آن را در سال 1332 ق / 1293 ش نوشته و باز در اثبات سکون زمین و تاکید بر قرآنی بودن این باور است. البته دکتر جعفریان در پایان مقاله عنوان میکند که قصد انکار پیشرفتهای علمی در قرون گذشته را ندارد ولی میبایست همواره گذشته خود را در معرض تفکر انتقادی قرار داد تا راه به سمت دانایی را هموار کرد.
اهمیت مقاله «تجربه منفی از اسلامی کردن علم نجوم» وقتی بیشتر مشخص میشود که دریابیم تا همین امروز باورهای خرافی و نادرست به مساله نجوم زندگی روزمره مردم ما را تحت تاثیر قرار میدهد و مردمی که شاید با پیشرفتهترین فنآوری مجهز هستند حتی از همین فنآوری برای اطمینان از ساعت خوب برای استخاره و وقت سعد و نحس برای حساسترین تصمیمات زندگی خود استفاده میکنند. به نظر من این مقاله میتواند نشان دهد که مرزهای بین دانایی و نادانی و علم و گمراهی بسیار باریک است و همواره باید دانش و علم خود را به روز کرد.
موضوع مقاله «سفر اکتشافی در جستجوی سد یاجوج و ماجوج» به جستجو در علم جغرافیا و درآمیختن آن با باورهای اساطیری و دینی میپردازد تا تفاوت میان منبع گزارش در مورد یک مکان جغرافیایی که به واقع وجود دارد و مکانی که از دل اسطورهها و افسانهها درمیآید تمایز قائل شود و این موضوعی است که تا امروز کمتر کسی به طور دقیق در متون تاریخی قرنهای گذشته آن را جستجو کرده است. دکتر جعفریان در ابتدای بحث و بدون مقدمهچینی به سراغ منبع گزارشها در مورد مکانهای واقعی جغرافیایی میرود و این که گزارشات درست از دل کتابها، سفرنامهها و گزارشات دیگران و نیز دیدههای نویسنده برآمده و پای در «مشاهدات» و واقعیتها دارد و حال آن که منبع اطلاع در مورد یک مکان خیالی به اسطورهها و باورهای آمیخته با دین ختم میشود: «در باره سرزمینهای مقدس، مناطقی که نامشان در اسطوره ها آمده بود، و آنچه که از آنها با عنوان عجایب البلدان نقل میشد، منبع آنان میتوانست اخبار و احادیث، متون مقدس اهل کتاب، و همین طور اسطورههایی باشد که در میان ملتها در باره برخی از این اماکن وجود داشت» (ص 459).
البته منبع اطلاعات در مورد مکانهای مختلف جغرافیایی تفکیک شده نبود و همان طور که دکتر جعفریان عنوان میکند جغرافیدان گاه بخشی از اطلاعات خود را از منابع تجربی گرفته و بخشی را از منابع دینی، شبه دینی، و اسطورهای برداشت میکند. نویسنده با طرح این سوال که «اطلاعات ارائه شده در متون جغرافیایی ما، از نقطه نظر معرفتی، چه اندازه ارزش دارد؟» ذهن خواننده را به سمت موضوع اصلی هدایت میکند: «آنچه در اینجا هدف ماست، این است که در باره چنین منطقه جغرافیایی که از جمله مناطقی است قرآن از جهان باستان به آن اشاره کرده، چه مطالبی با چه دید معرفتی ابراز شده و مسلمانان چه تلاش تجربی برای شناخت آن داشتهاند» (ص 464).
دکتر جعفریان برای تبیین موضوع به سراغ سد یاجوج و ماجوج، یکی از مناقشهبرانگیزترین مکانهای جغرافیایی میرود که در متون جغرافیایی و تاریخی عصر میانه بسیار از آن یاد شده است. نویسنده به این نکته تاکید میکند که حتی جغرافیدانان حرفهای و دقیق هم در آثار خود از این مکانها یاد کردهاند که تا حدود زیادی به خاطر توجه به مساله آخرالزمان است که از دغدغههای مردم عصر میانه تا امروز بوده: «این قبیل مراکز جغرافیایی، به نوعی در ارتباط با تحولات آخرالزمانی نیز اهمیت دارند و بنابرین هر مسلمانی علاقهمند است تا دریابد چه اتفاقی در آن روزگار خواهد افتاد و آیا به او و جایگاهی که او در آن قرار دارد، مربوط می شود یا خیر. برای مثال این که دجال از کدام شهر مثلا اصفهان یا نقطه دیگری برخواهد خواست، نکتهای است که به نوعی به جغرافیا مربوط میشود. همین طور بحث اشراطالساعه و اتفاقات قبل از وقوع قیامت نیز همین اهمیت را در ارتباط با برخی از مناطق دارد» (ص 461). نویسنده به نمونههای متعدد از تاج التراجم، تفسیر تاریخ طبری، معجم رجوع میکند که جغرافیدانان از زبان پیامبر و دیگر بزرگان دین بر اهمیت این مکان و پیوند آن با آخرالزمان تاکید کردهاند. حتی کسانی چون واثق عباسی گروه تحقیقاتی را اعزام کردهاند تا صحت وجود این مکانها را کشف کنند که به نظر نویسنده این گروه از اولینهایی هستند که در تمدن اسلامی سفر پژوهشی برای کشف مکان خاص جغرافیایی انجام دادهاند. جالب است که بنا به اشاره نویسنده در دوره واثق گروه پژوهشی دیگری به سرپرستی محمد پسر موسی خوارزمی برای کشف غار حرا اعزام میشوند.
اهمیت مقاله «سفر اکتشافی در جستجوی سد یأجوج و مأجوج» جدا از جذابیت موضوع و بحث در مورد مکانی مثل سد یاجوج و ماجوج که در دوران میانه ذهن مورخان و جغرافیدانان مسلمان را به خود معطوف ساخته به خاطر توجه به انجام سفر اکتشافی در کشف همین مکانهای اسطورهای و افسانهای است. به عنوان مثال تا همین چند سال پیش کشف مثلث برمودا دغدغه بسیاری از دانشمندان بود و داستانهای بسیاری در اطراف آن ایجاد شده بود و چه بسا سفرهای پژوهشی که برای یافتن رمز و راز این مکان انجام گرفت. هر چه هست انجام این سفرها بویژه در عصر میانه تلاش برای عبور از اسطوره و افسانه و باورهای دینی و نزدیک شدن به واقعیتهای موجود در این کره خاکی است.
دکتر جعفریان در مقاله «یاقوت حموی و نقادی اطلاعات جغرافیایی» مساله توجه به مشاهده و تجربه به عنوان پایه علم جغرافیا را پی میگیرد و بر اهمیت آن تاکید میکند: «این دانش به صورت طبیعی میبایست با انتخاب راه «تجربه» و نگاه «همه جانبه» به امر جغرافیا، پیشرفت خود را با سرعت دنبال میکرد، اما پیچیده شدن آن در میان انبوهی از معلومات غیر تجربی، و بکارگیری آن برای اهداف خاص، راه را بر پیشرفت آن بست. این که چگونه دانش جغرافی در میان انبوه نگاه های جهانشناسانه و فلسفههای قدیمی، نقلهای اساطیری، شگفتیسرایی و اهداف خاص دینی و نفی تحقیق ورای آن، و مسائلی از این قبیل متوقف شده، نکتهای بس مهم در توقف کلی این دانش در قرون میانه اسلامی است» (ص 480). نویسنده در مقدمه مقاله تفکر نقادی جهان اسلام را به چالش میکشد و تاکید دارد که اساسا اندیشمندان جهان اسلام از «قدرت نقادی» و «دامنه شک» چندانی بهرهمند نبودهاند و همین مساله فرصت پیشرفت ما را به سمت قلل علم با موانع جدی مواجه ساخته است.
دکتر جعفریان کتاب برجسته یاقوت حموی با عنوان معجمالبلدان را نمونه یک اثر جغرافیایی جامع و اساسا مبتنی بر مشاهدات و تجربیات به شمار میآورد و او را در انتهای خط پیشرفت تمدن جهان اسلام در عصر میانه یعنی در آستانه حمله مغول میداند: « با یاقوت که دانشمندی جدی در امر جغرافی است، میتوان نگاه نقادانه را تا اندازه ای مرور کرد. البته علمی بودن مطلب تنها در امر نقادی نیست، بلکه استفاده از روش تحقیق درست در یک علم که در جغرافی امر تجربه است، بهرهگیری مآخذ درست، مقایسه مطالب منابع با یکدیگر، حل و فصل اختلافات در نقلها و پی جویی چرایی آنها، استفاده از آثار لغوی و به تعبیری غیر جغرافی در این دانش برای افزایش دقت در ثبت آنها، و امور دیگر، از مسائلی است که علمی بودن یک گزارش را تضمین میکند. اینها اموری است که یاقوت به آنها توجه دارد؛ اما در کنار اینها، توجه به نقادی امری است که اگر روشمند صورت گرفته باشد، در علمی کردن متن تاثیر بسیار زیادی دارد» (ص 481). همان طور که دکتر جعفریان اشاره میکند اهمیت کار یاقوت حموی نه تنها به خاطر روششناسی تجربی و مبتنی بر مشاهدات وی که به خاطر تسلط او به دانش تراجم و آگاهی او به نخبگان و بویژه عالمان علوم دین در هر منطقه است. کتاب معجم نه تنها در خصوص جغرافیای طبیعی که در مورد جغرافیای انسانی نیز اطلاعات درخور توجهی در اختیار خواننده قرار میدهد. دکتر جعفریان به نمونههای متعددی از کتاب معجمالبلدان اشاره میکند که یاقوت بنای درستی و نادرستی دادههای کتاب خود را تجربه و مشاهده قرار داده است، گرچه بسیاری از اطلاعاتی که در مورد شهرها بویژه نام شهر و ریشههای کهن تاریخی آن ارائه داده و خود در مقدمه به آن اذعان دارد مبتنی بر باورهای خرافی است ولی همین مطالب به لحاظ تاریخ اجتماعی بسیار سودمند است و اطلاعات مفیدی از وضعیت فکری و اجتماعی مردم عصر میانه به دست میدهد.
مقاله «جدال بر سر طب در تمدن اسلامی» به موضوع روششناسی طب به عنوان یک علم یا صنعت و چالشهای آن در عصر میانه میپردازد «ما دو مساله مهم در باره علم در تمدن اسلامی داریم. یکی ریشههای آن و این که از کجا آمده و دیگری این که با چه روشهایی آمده و این روشها چه تأثیری در رشد و توسعه آن یا به عکس، بستن راه پیشرفت بر علم داشته است (ص495). دکتر جعفریان در این مقاله گزارشی از کتاب مفتاح العلم ابن هندو ارائه میدهد تا به طور دقیق موضوع ابزار به عنوان بخش مهمی از روششناسی علم طب را دنبال کند. او علم طب را «دانش-ابزار» و وابسته به دانش و ابزار معرفی میکند که در نوع خود مفهوم قابل تاملی است: «{ابن هندو}علم طب را صناعتی دانسته که موضوع آن ابدان انسانها و هدفش صحت آن است. آنچه در اینجا برای ما مهم است تعریفی است که او از صناعت دارد و آن را از علم جدا می کند. وی معتقد است اجزاء دانش طب علم هستند، اما از مجموع آنها ترکیبی پدید میآید که نامش صناعت است» (ص504). البته همانطور که دکتر جعفریان اشاره میکند تعریف ابن هندو از صنعت و تفاوت آن با بحث علم چندان مشخص نیست و به کار بردن عبارت صنعت در جای دیگر و برای علم فلسفه، نشان میدهد که ابن هندو تعریف شاخصی برای صنعت ندارد.
محتوای علوم از جمله موضوعاتی است که جعفریان در تمام مقالات و در این مقاله در خصوص علم طب دنبال میکند تا خوانندگان را به مرزهای مخدوش این علوم توجه دهد. این مساله بویژه وقتی اهمیت مییابد که در رابطه با روش دستیابی به آن علم مورد توجه قرار بگیرد: «طب در این که دانش است یا صنعت هنوز هم می تواند محل بحث باشد، اما فراتر از آن این است که اصولا گزارههای آن به لحاظ درجه اتقان همواره محل بحث بوده است. در کل به نظر میآید که گزارههای آن، در نقطهای میان علوم ریاضی و طبیعی از یک سو و دانشهای اجتماعی و انسانی قرار گرفته است. همین امر فرصت جدال با این دانش را به کسانی داده است، گرچه چنان که در این اثر خواهیم دید، آنها یعنی مخالفان این علم، به مسائل دیگری هم در کاهش مقام طب در میان علوم تمسک کرده اند. با این حال، دانشی است که از ضروریات زندگی آدمی بوده و هست، و به همین دلیل، هیچ زمانی جامعه انسانی نمی توانسته است آن را از خود دور کند یا از آن دور شود» (497). نویسنده در این مقاله سعی دارد با توجه به کتاب ابن هندو نگاه جامعه اسلامی در قرون نخستین در «مورد دانش طب، ماهیت آن، جایگاه آن و راه های دست یابی به آن از دید معرفت شناسانه» را مورد ارزیابی و مداقه قرار دهد. سیال بودن مرز علم طب میان علوم طبیعی، ریاضی از یک سو و علوم انسانی و اجتماعی از سوی دیگر نه به خاطر ماهیت این علم که مطرح شدن آن در جامعهای است که با نگاه به هر چیز از جمله علم طب از دریچه گزارههای دینی سعی در مسدود کردن راه توهم زدایی، تقدس زدایی، دیگر اندیشی، روشن اندیشی و به بیان دقیقتر واقع اندیشی دارد.
یکی از مفاهیم اساسی که ابنهندو در تعریف محتوای علم طب به کار برده تاکید بر سودمند بودن این علم است و منظور وی از سودمند بودن «حسن معاش در دنیا» و «حسن معاد در قیامت» است. نیز او علم طب را علم شریفی میداند که به نوعی برای مشروع جلوه دادن و قرار دادن این علم در چارچوبهای از پیش پذیرفته در جامعه است. کتاب او اساسا برای پاسخ به کسانی نوشته شده که علم طب را ناسودمند میدانند چرا که برای انسان عمر جاویدان به ارمغان نمیآورد و نیز مغایر با مبانی دینی آنها و قضا و قدر الهی است: « {ابن هندو میخواهد} نشان بدهد که زندگی طبیعی، به صورت طبیعی و در چارچوب علل و عوامل خود پیش میرود و آدمی فارغ از بالا، باید تدارک وضع وجود را بر اساس این قوانین داشته باشد. هدف او استحکام جایگاه طب و چاره اندیشی طبیبان بر اساس علل و عوامل مادی و فارغ از قضا و قدر الهی است» (ص 502). دکتر جعفریان با نور تاباندن بر استدلالهای ابنهندو تاکید دارد که این گفتهها نه متاثر از فرانسیس بیکن یا آگوست کنت و در آستانه عصر جدید که در دوره میانه و زمان دودمان آلبویه است. علت توجه دادن مورخ به این موضوع به خاطر دغدغههای این روزهاست بر سر غربی دانستن و ضد اسلامی دانستن هر علمی که به نوعی روششناسی آن به تجربه و مشاهده گره میخورد و به ناگزیر علوم مختلف از طب و نجوم گرفته تا جغرافیا و تاریخ را نیز در برمیگیرد. البته مورخ تاکید دارد که نگاه انتقادی به گذشته علمی جهان اسلام به معنای رد همه یافتهها و دستاوردها در حوزههای مختلف علم نیست ولی «ما هرچه قدر هم پیشرفت کرده باشیم، در نقطهای در جا زدیم و این را باید به عنوان یک اصل بپذیریم» (ص 497).
اخلاقیات در جامعه علمی که دکتر جعفریان آن را تشویق جامعه به علماندوزی تعبیر میکند از موضوعاتی است که در حاشیه این مقاله به آن توجه شده و مورخ در کل کتاب و نیز در دیگر آثار و یادداشتهای خود به تکرار مطرح میکند. توجه به اخلاقیات علم که نویسنده در لابلای مطالب به آن میپردازد از موضوعاتی است که شاید کمتر از نگاه تاریخی به آن توجه شده است. این که آیا در تمدن اسلامی توجه به علم تشویق میشده است یا نه از موضوعاتی است که تا همین امروز مساله جوامع اسلامی از جمله ایران است.
این یادداشت تلاشی است برای معرفی مقالاتی در مفهوم علم در تمدن اسلامی که امروز در انجام پژوهش در زمینه تاریخ علم در تمدن اسلامی پیشگام است. در حالی که جهان اسلام به طور کلی و کشورهای اسلامی هر یک به نوعی با مفهوم و پارادایم تمدن اسلامی برخورد کرده و گاه سعی در همگام شدن با جهان پیشرفته غرب و شرق دارند و گاه در غالب جریانهای تندرو و واپسگرا به الگویهای خود ساخته از گذشته تمدن اسلامی ارجاع میدهند، اثری چون مقالاتی در مفهوم علم در تمدن اسلامی شاید بهترین و موثرترین راه را که همانا بازگشت به خویشتن و مرور دوباره راههایی که به درست یا اشتباه رفتهایم پیشنهاد میدهد. و البته این راه دشوارترین هم هست چرا که لازمهاش تقدس زدایی و توهم زدایی جامعه اسلامی و نقد اندیشهها و کردههایی است که قرنها بی آن که به درستی بررسی شود تقدیس و تکریم شده است.
مریم کمالی