یعقوب لیث صفاری برآمده از ساختار نیمه‌­تمام عیاری

این مورد را ارزیابی کنید
(2 رای‌ها)

تقدیم به مردم آزاد و سربلند سیستان و بلوچستان

 

این مقاله سعی دارد ضمن معرفی کتاب یعقوب لیث صفاری نوشته دکترمحمدابراهیم باستانی پاریزی به بررسی نقش یعقوب لیث (840-879/225-265) در تاریخ سیاسی ایران در عصر میانه بپردازد. یعقوب لیث در دوره‌­ای وارد عرصه سیاسی ایران شد که سرداران ایرانی به رهبری ابومسلم خراسانی ضمن تلاش برای انتقال قدرت از امویان به عباسیان، گام­‌های بلندی برای استقلال سیاسی ایران از خلافت اسلامی برداشته بودند. این تلاش بعدها در درگیری مامون و امین که با همراهی طاهر ذوالیمینین به پیروزی مامون و آغاز خلافت منجر شد با حرکت مامون به بغداد و به قدرت رسیدن طاهر در خراسان مسیر بیشتری را به سمت استقلال پیمود. البته طاهریان همواره به خلافت عباسی وفادار بودند و چون دستی نیرومند سعی در حذف مخالفان جدی خلافت عباسی کردند: تلاش آنها در حذف بابک خرمدین، مازیار و افشین را می‌­توان در این راستا ارزیابی کرد. برآمدن یعقوب لیث صفاری دریچه جدیدی از ساختار قدرت را در افق سیاسی ایران گشود که در تاریخ ایران پس از اسلام نظیر نداشت. یعقوب، بنا به خاستگاه اجتماعی خود که برخاسته از توده مردم بود با ملحق شدن به گروه عیاران که به تازگی در برخی از شهرهای ایران از جمله سیستان شکل گرفته بودند، گام‌­های متفاوت‌­تری برای دستیابی به قدرت برداشت. در این مقاله ضمن بررسی کتاب یعقوب لیث صفاری به منظور آشنایی خوانندگان با محتوای کتاب و تشویق آنها به خواندن این اثر ارزشمند، سعی داریم به بررسی چگونگی شکل­‌گیری گروه عیاران بپردازیم و این که چگونه یعقوب توانست از ظرفیت اجتماعی عیاران در جهت ایجاد ساختار قدرت صفاریان در سیستان، خراسان و فارس بهره بگیرد و مبتنی بر آن تا جندی­‌شاپور و تا مرزهای خلافت عباسی در بغداد پیش برود. نیز به این مهم می‌­پردازیم که آیا گروه عیاران توانستند پس از یعقوب به ساختار قدرت تبدیل شده و تلاش ناتمام یعقوب برای استقلال ایران از ساختار خلافت عباسی را تکمیل کنند. در این مقاله بیشتر به فصولی می­‌پردازیم که به ما در یافتن نقش عیاران در ساختار سیاسی ایران کمک می­‌کند. نیز ترتیب بررسی فصول را با توجه به این موضوع تنظیم می­‌کنیم.

کتاب یعقوب لیث نوشته دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی در سال 1383 در انتشارات علم به چاپ هشتم رسید. این کتاب شامل فصل‌­های زیر است:

مقدمه

فصل اول: قیام عیاران

فصل دوم: بهره­‌برداری از قیام

فصل سوم: یعقوب پیش از قدرت

فصل چهارم: خوارج قهرمانان هیرمند

فصل پنجم: عیاران، جوانمردان شبگرد

فصل ششم: نخستین برخورد با اسلام

فصل هفتم: سیستان زاده هیرمند

فصل هشتم: عوارض قحط و خشکسالی

فصل نهم: اوضاع اجتماعی سیستانی

فصل دهم: توجه به شرق

فصل یازدهم: به سوی شمال و شرق

فصل دوازدهم: ترتیب امور اجتماعی شهر

فصل سیزدهم: پا جا پای اسکندر

فصل چهاردهم: سفر اول به فارس

فصل پانزدهم: سفرهای جنگی دوم

فصل شانزدهم: اضمحلال خاندان طاهری

فصل هفدهم: نخستین شکست گرگان

فصل هجدهم: شب­های بغداد

فصل نوزدهم: آخرین سفر جنگی

فصل بیستم: ملک الدنیا-جهان شاه

فصل بیست و یکم: پایان کار یعقوب

فصل بیست و دوم: مردی که از خاک برآمد

فصل بیست و سوم: زوال سلسله صفاری

نام یاب

فهرست تصاویر

کتاب یعقوب لیث صفاری برای اولین بار در سال 1342/1964 و به منظور آشنایی جوانان با تاریخ ایران به نگارش درآمده است، ولی به خاطر اهمیت موضوع و نیز نگاه ویژه دکتر باستانی به نقش یعقوب لیث در ایجاد حرکتی استقلال طلبانه بعد از اسلام و اثرات و نتایج این حرکت توجه دیگر پژوهشگران و صاحب­نظران در تاریخ و فرهنگ ایران را به خود جلب کرده است. به همین خاطر دکتر باستانی از چاپ‌­های سوم به بعد نامه‌­ها و نقطه­‌نظرات این اساتید را در مقدمه کتاب به چاپ رسانده است. ما در این مقاله به بررسی چاپ هفتم این کتاب می‌­پردازیم که مقدمه آن شامل سه مقدمه مولف بر چاپ­های اول، سوم و هفتم کتاب، نامه­‌های استاد محمدعلی جمال زاده و دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن و نیز مقدمه فتحی‌الرئیس مترجم کتاب به زبان عربی است که ترجمه کتاب را در قاهره به چاپ رسانده است. در مقدمه چاپ هفتم، دکتر باستانی ضمن فراهم آوردن مطالب تکمیلی بر فصل­‌های مختلف کتاب، نکات قابل توجه‌ای درباره جغرافیای سیستان و تاثیرات آن بر شرایط اقتصادی معیشتی و اجتماعی مردم ارائه می‌دهد.

دکتر باستانی در فصل سوم «یعقوب پیش از قدرت»، به زندگی یعقوب می پردازد و این که او  در یکی از دهات کوچک نزدیک زرنج تولد یافته بود، این قریه قرنین نام داشت و در حاشیه کویر در شمال باختری خاش و روستای نیشک و یک منزلی آن و بر سر راه فراه قرار گرفته بود. پدر یعقوب رویگری ساده و از طبقات فردودست جامعه بود. با این همه بنا به سنت خانوادگی، اجداد یعقوب برای خود نسب­‌نامه­ای داشتند که آنها را به خاندان انوشیروان و به همین ترتیب به طهمورث دیوبند از سلاطین پیشدادی می‌­رساند (باستانی پاریزی، 135-136).

 یعقوب در آغاز جوانی به مانند پدر به کار رویگری مشغول شد،[1] و همین آغاز آشنایی او با عیاران بود. دکان لیث در بازار مرکز عیاران و جوانان برومند و چابک قریه بود، و چون طبعی بخشنده داشت «هر چه به دست آوردی با عیاران همراه خوردی». پسر او نیز به همین شیوه هر آن­چه از این حرفه به دست می­‌آورد به ضیافت و مهمان‌داری با جوانان خرج می­نمود (باستانی پاریزی، 137-138). یعقوب از همان آغاز جوانی اهداف بلندی را در سر می‌پرواند، اهدافی که بی تردید نیازمند فراهم آوردن زمینه های مالی مطمئن برای تحقق یافتن داشت. به همین دلیل از رویگری دست برداشت و به عیاری روی آورد و بنا به گفته زین‌الاخبار «از آنجا به دزدی افتاد و به راهداری و سپس سرهنگی یافت و خیل (گله اسب و سواران) یافت (زین الاخبار، چاپ جیبی، 139). باستانی پاریزی توضیح می‌­دهد که در ادبیات آن دوره آن­گونه که در زین‌الاخبار گزارش شده شاید راهداری با راهزنی معادل بوده و این راهزنی، تنها به معنای دزدی نم‌ی­تواند باشد (باستانی پاریزی، 138).

فراهم شدن منابع مالی زمینه جذب بسیاری از جوانان را به گروه عیاران فراهم ساخت: «یعقوب آن چه یافتی و داشتی، جوانمرد بودی و با مردمان خوردی، و نیز با آنان هوشیار بود و مردانه، و همه قریبان، او را حرمت داشتندی، و به هر شغلی که بیفتادی- میان هم شغلان-پیشرو، او بودی» (زین‌الاخبار، 205-206). بدین‌وسیله بود که یعقوب و همکارانش مقدمات پیشرفت خود را فراهم می­‌کردند. طبقات مختلف از مردم شهر و روستا به عیاری رغبت جستند، و طولی نکشید که در اطراف و اکناف، مردم سیستان به عیاری شناخته شدند (باستانی پاریزی، 140). بی‌تردید شخصیت یعقوب به عنوان یک کنشگر اجتماعی در جذب جوانان به گروه عیاران نقش اساسی داشته است؛ یعقوب «همه مردمان را بخواند و بنواخت، و اسیران را بیرون گذاشت (آزاد کرد) و خلعت داد و سوگندها و عهد برگرفت، و باز همه دل او با او یکی بکردند، سپاه را روزی داد» (تاریخ سیستان 200).

دو فصل چهارم و پنجم کتاب به بررسی دو گروه خوارج و عیاران در سرزمین سیستان می­‌پردازد که در شکل­‌گیری مسیر یعقوب لیث نقش اساسی بازی کردند. در فصل چهارم «خوارج، قهرمانان جلگه­‌های هیرمند» دکتر باستانی دلایل قدرت گرفتن خوارج در مناطق شرقی ایران بویژه سیستان را توضیح می‌­دهد و این که همزمان با شکل­‌گیری گروه عیاران در سیستان و یا اندکی پیش از آن خوارج نیز موفق شده بودند در سیستان هسته قدرت خود را شکل دهند.رفتار تبعیض‌­آمیز خلفای اموی و حاکم عراق یعنی حجاج بن یوسف بسیاری از مردم را نسبت به اسلام بدبین کرده بود و نیز باعث شده بود که بسیاری از مردم جذب گروه‌­های مخالف خلافت عباسی بویژه گروه خوارج شوند؛ بویژه آن که مناطق شرقی ایران بویژه سیستان مرکز تجمع این گروه­‌ها بود که از امرای اموی گریخته و به سیستان پناه می­‌آوردند. بدین ترتیب «مردم  گروه گروه به مخالفین یعنی خوارج می‌­پیوستند» (باستانی پاریزی، 152). دکتر باستانی به طور مفصل به نحوه قدرت گرفتن حمزه خارجی یکی از رهبران مقتدر خوارج می‌­پردازد و این که چطور حمزه توانست از نفرت مردم نسبت به خلافت عباسی استفاده کند و برقدرت دست یابد و بسیاری از جوانان که کم­‌کم در قالب عیاران خود را معرفی می­‌کردند از جمله یعقوب به آنها پیوستند ولی به تدریج یعقوب به عنوان رهبر عیاران قدرت بیشتری پیدا کرد و زمام امور سیستان را به دست گرفت.

 فصل پنجم «عیاران جوانمردان شبگرد» به معرفی عیاران می‌­پردازد و این که چطور این گروه خیلی زود توانست جای خوارج را در ساختار سیاسی قدرت پر کند و یعقوب که پیشتر به عنوان یک عیار در خدمت خوارج بود به لحاظ قدرت بر خوارج برتری یافت. فرقه خوارج از جهت روحیه ملی مردم سیستان دو نقطه ضعف داشتند: نخست آن که مردمی متعصب و مذهبی بودند و جنبه مذهبی آنان بر ملیت و مردم دوستی­شان می‌­چربید، دوم آن که بیشتر آنها از خاندان مهاجران عرب بودند و طبعا آن علاقه و صمیمیتی را که می‌­بایست نسبت به ملت­شان داشته باشند نداشتند. نمونه آن تعصب مذهبی حمزه بود که در بهترین وضع سیاسی یعنی پس از مرگ هارون، از جنگ با خلیفه روی برتافت و به فکر جنگ با کفار افتاد (مجمع الانساب، 19).

بدین ترتیب مردم خصوصا جوانان و افراد پر جوش و خروش دنبال مسلک و مرام دیگری می‌­گشتند که همه خواسته‌های سرکش آنان را رام کند، و رسم عیاری می­توانست به آروزهای آنان تحقق بخشد. در همه شهرهای ایران دسته­‌هایی پدید آمده بودند که بعدا در تاریخ به نام عیاران خوانده شدند (باستانی پاریزی، 165-166)

باستانی در این فصل به طور دقیق به بررسی ویژگی­‌های گروه عیاران می‌­پردازد: «اعضاء این گروه اغلب جزء طبقات پایین و متوسط بودند که تحصیل معارفی نکرده بودند، اما روحیه همکاری و علاقمندی خاصی بین آنان وجود داشت که به پیشرفت کارها کمک می­کرد. رشته­‌ای که این گروه را به هم می‌­پیوست محبت و الفت و صداقت با یکدیگر بود» (باستانی پاریزی، 166).

باستانی ویژگی­های عیاران را تحت عناوین زیر مورد بررسی قرار می­دهد:

 خدمت بهر نام نه از بهر نان

حق نان و نمک

آسایش خویش و بلای خلق روا نیست

با دوست دوست با دشمن دشمن

صبر در سختی­‌ها

دکتر باستانی خاطرنشان می­کند که عیاری، زیرساخت تصوف بود:«روزگار چنین بود که پایه مادی و اساس تصوف بر اصول عیاری نهاده شده است و در واقع عیاری صورت مادی و جسمی صفا و عرفان بوده است، و می­‌گفتند: جوانمردی جسم و تن آدمیت است و اگر این جسم و تن روح یابد به تصوف تبدیل می­‌شود (باستانی پاریزی، 182، به نقل از سمک عیار،  92).

البته دکتر باستانی توضیح می‌­دهد که در ادامه صوفیان راه خود را از عیاران که کم­‌کم به صورت طبقات «لوطی و مشدی» که در حقیقت بار و میوه «لنگرهای» خودشان بود جدا کردند و عنوان فتوت را به خود بستند که در گروه فتیان به حساب می‌­آمدند، آنها کم کم نزد صوفیه منفور و منسوخ شدند و این دو فرقه از هم فاصله گرفتند (باستانی پاریزی، 183).  جالب این­‌جاست که هسته عیاران ابتدا در بغداد در قرن دوم شکل گرفت که در جریان اختلاف خلیفه امین و برادرش مامون نقش کلیدی بازی کردند. ولی به تدریج هسته­‌هایی از این گروه‌­ها در شهرهای مختلف ایران و از جمله در سیستان شکل گرفت.

در سیستان خصوصا عیاران- که به چستی و چابکی معروف بودند- شهرت تمام یافتند و تشکیلات و مجامع پنهانی ترتیب دادند، و چون می‌­بایست مخارج جمعیت خود را نیز تامین کنند به راهداری پرداختند، بدین معنی که کاروان­‌ها برای سلامت رساندن آنان به مقصد، باج می­‌گرفتند و از این­‌طریق معاش خود را فراهم می­‌کردند. همین مساله یعنی نامطمئن بودن منابع مالی این گروه و وابستگی آنان به راهداری و راهزنی در ادامه عیاران را با چالش‌­های بسیاری مواجه کرد؛ چالش‌­هایی که کنشگران برجسته‌­ای چون یعقوب را از تمرکز به اهداف مهم خود یعنی فتح بغداد باز می‌داشت و او را برآن می‌­داشت که هر از چند گاهی به راهزنی پرداخته و یا از کاروان­‌ها اخاذی کنند تا بدین وسیله بتواند منابع مالی لازم برای حفظ گروه عیاران را فراهم سازد:

«و یعقوب و عمرو، هر دو مسلمان بودند. و متابعان همچنین. و آن دویست مرد هر روز به سرحد بلاد کافران شدندی، و کاروان­‌های ایشان را بشکستندی، و مال بستدی، و اگر مسلمانی در کاروان بودی او را هیچ نگفتی...» (مجمع‌الانساب شبانکاره ای،  19).

خیلی روشن می­توان منبع مادی و مالی کار یعقوب را در همین عبارات کوتاه پیدا کرد: کاروان­‌هایی که از سیستان می­‌گذشت معمولا از هند می آمد. تجار هندو بت پرست بودند، و بهانه یعقوب برای ناامن ساختن راهها و غارت کاروان‌ها، خیلی گیرا بود. خیلی زود این ناامنی راه در وضع اقتصادی سیستان اثر کرد. 

در فصل «ششم نخستین برخورد سیستان با اسلام»، مولف توضیح می‌­دهد که چرا سیستان بیش از هر شهر دیگری در ایران توانست از ظرفیت­‌های گروه عیاران بهره گیرد و به کمک یعقوب برای اولین و شاید آخرین بار تا امروز به طور جدی در ساختار سیاسی ایران نقش بازی کند (باستانی پاریزی 190-191).  برخلاف آنچه تاریخ سیستان در مورد قبول اسلام به دلخواه توسط سیستانیان نوشته شده، برخورد اسلام با سیستان چندان ملایم نبوده است. عثمان خلیفه سوم، ربیع بن زیاد را تحت فرماندهی عبدالله بن عامر به فتح سیستان فرستاد (سال 30 ه یا 650 میلادی) او چون از هیرمند گذشت و از ریگ عبور کرد، سپاهیان سیستان در برابر او مقاومت کردند و پس از کشتار زیادی که روی داد، ناچار ایران، پسر رستم حاکم آن روز سیستان از در صلح درآمد.

پس از قتل علی، معاویه حکومت سیستان و خراسان را به عبدالله بن عامر داد (41 هجری=661م) و او ربیع حارثی را به نیابت خود به سیستان فرستاد (46 هجری=666م) و ربیع بیامد به سیستان و مردمان را جبر کردند تا علم قرآن و تفسیر آن آموختند و بسیار گبرکان مسلمان گشتند» (تاریخ سیستان، 91).

در فصل هشتم «عوارض قحط و خشکسالی»، دکتر باستانی به قحط‌­سالی  220 هجری قمری برابر با 835 میلادی می‌­پردازد و این که چطور این قحطی زمینه را برای نارضایتی بیشتر از خلافت و قیام مردم سیستان به رهبری یعقوب فراهم کرد. در این فصل توضیح داده می­شود که پول‌­هایی که به بغداد فرستاده می‌­شد هرگز به مردم باز نمی‌گشت و خرج مردم نمی‌­شد (باستانی پاریزی، 231).

      نکته بسیار مهمی که در مورد مشروعیت دینی باید توجه کرد مساله مالی است. خلیفه عباسی به واسطه داشتن مشروعیت دینی وجوه زیاد مالی دریافت می‌کرد، مساله‌­­ای که یعقوب و دیگر عیاران فاقد آن بودند و به همین خاطر می­‌بایست به راهزنی بپردازند تا مخارج سنگین نظامی را تامین نمایند.

مردم سیستان طی سال ها به علت پرداخت خراج‌­های بی حساب دچار فقر و پریشانی شده بودند و اصولا ذخیره عمده­‌ای نداشتند که در این موقع به دولتی کمک بکنند. آنها سه ملیون و دوازده هزار درهم به صورت جزیه و خراج املاک خالصه پرداخت می­کردند که دو ملیون درهم آن اختصاص به خلیفه داشت و مستقیما به بغداد می‌­رفت (باستانی پاریزی، 222).

این خراج‌­های عظیم که سالیان دراز از سیستان و کابل و سایر نواحی ایران به دستگاه خلافت سرازیر می‌­شد به چه مصرفی می‌­رسید؟ آن چه مسلم است یک درهم یا یک دینار آن برای عمران و آبادی شهرها و ولایات باز نمی­‌گشت. در هیچ نقطه از ایران سابقه نداریم که توسط خلفا سدی بسته شده باشد یا فرمان آبادانی ناحیه ای صادر شده باشد یا کمکی به مردم بینوا شده باشد یا بیمارستانی بنا گردیده باشد.

این ثروت­های سرشار و پول­های کلان به سواحل دجله سرازیر می­‌شد و در آنجا کاخ­‌ها و باغ­‌های خلفا و سرداران و سپاهیان­‌شان سر به فلک می­کشید و آن­چه باقی می­ماند صرف عیاشی‌­ها و خلعت‌­ها و سوغات­‌ها و صله شاعران ومداحان و یا خرید غلام و کنیز از نواحی دوردست می­‌شد.

قحطی سال 220 (835 میلادی) یک سال طول کشید. آمادگی مردم سیستان برای انقلاب تنها از جهت تسلط اعراب و دودستگی بین سران قوم- یعنی اعراب بکری و تمیمی-یا عوارض قحطی خشکسالی نبود، تسلط دست نشان‌دگان حکام خراسان و خصوصا بستگان خاندان طاهری درین سرزمین خود عامل دیگری برای تقویت روحیه ملی در بین مردم بود، همین عوامل بود که موجب می‌­شد ناگهان مردی برخیزد و فریاد زند: «یک درم خراج دیگر به خلیفه ندهید، چون شما را نگاه نتواند داشت» (از پیام حمزه خارجی به مردم سیستان، تاریخ سیستان، 158).

سفرها و فتوحات بسیار یعقوب در عین حال که برای یعقوب و همراهانش ثروت و سرزمین­‌های بسیاری را به همراه آورد او را خسته می‌­کرد.

 فصل نهم با عنوان «اوضاع اجتماعی سیستان» به این موضوع می­‌پردازد که کار عیاران سیستان بدان‌جا کشید که با عیاران سایر شهرها نیز ارتباط یافتند و رهبران و سرپرستانی برای خود انتخاب کردند. چند تن از آنان عنوان سرهنگی گرفتند. یعقوب به کمک عیاران بر خوارج یعنی گروه دیگری که سعی داشتند همچنان در سپهر سیاسی سیستان حضور داشته باشند پیروز شد و آنان را که بر گرد عمار خارجی جمع شده بودند شکست داد (باستانی پاریزی،  254) و بدین ترتیب بر تمام سیستان مسلط شد. آیا در این زمان امکان داشت که جوانان دیگر شهرها را به این گروه عیاران جذب کرد و از ظرفیت‌های ساختاری این گروه برای ایجاد یک ساختار جدید قدرت استفاده کرد؟ به نظر نمی‌­رسد پیروزی یعقوب بر خوارج و تسلط او بر سیستان  به اتحاد همه عیاران در سرتاسر ایران و جذب دیگر جوانان به این گروه منجر شده باشد.

در فصل یازدهم «به سوی شمال و شرق»، دکتر باستانی  به موضوع فتوحات یعقوب در مناطق کابل، فارس، و هرات می­‌پردازد و این که این حملات توام با غارت شهرها و بتخانه­‌ها و  آوردن ثروت به سیستان و برای یاران یعقوب بوده است. البته دکتر توضیح می­‌دهد که در دوره عمرو، برادر یعقوب این منابع مالی برای ساختن بناهای بسیار و آبادی شهرها و روستاها استفاده شد ولی  یعقوب به شخصه فرصت بازسازی سیستان و بنایی را نیافت و بیشتر در فکر تسخیر مناطق بیشتر بود. در طول این مدت نیز سعی داشت روابط خود را با خلیفه حفظ کند و بخش بسیاری از این غنایم را برای رضایت خلیفه به بغداد می‌فرستاد تا رضایت خلیفه را در فتح سرزمین­‌ها به دست آورد.

فصل شانزدهم کتاب «اضمحلال خاندان طاهری» به بررسی حمله یعقوب به نیشابور و برانداختن سلسله طاهری می‌پردازد و این که شکست دادن طاهریان که همواره روابط نزدیکی با خلیفه عباسی داشتند و چون دست خلفا در برانداختن بسیاری از قیام های ایرانی از جمله بابک و مازیار عمل می­‌کردند نقطه عطفی در تاریخ ایران و در روابط یعقوب صفاری و خلیفه عباسی است. دکترباستانی دراین فصل  توضیح می‌­دهد که یعقوب پس از دستگیری طاهر بن طاهر و در حالی که از طرف خلیفه حکمی و فرمانی نداشت وارد نیشابورشد و در حالی که اعیان نیشابور او را که از سیستان آمده و حکمی از خلیفه نداشت خارجی می­خواندند با پاسخی قاطع به سکوت می­کشاند.

یعقوب تدبیری­‌ اندیشید و دستور داد تا «بزرگان و علما و فقهای نیشابور و روسای ایشان فردا جمع شوند تا عهد امیرالمومنین (فرمان خلیفه) برایشان عرضه کنم» (باستانی پاریزی، 336-337، به نقل از تاریخ سیستان).

و این اولین رویارویی یعقوب در برابر ساختار خلافت است. حال یک سوال اساسی مطرح می­شود که آیا در این مقطع از تاریخ گروه عیاران توان رو در رویی با ساختار خلافت عباسی را داشت. یعقوب با زیر سوال بردن مشروعیت دینی خلیفه سعی دارد نشان دهد که قدرت خلیفه نیز همانند او مبتنی بر شمشیر است ولی آیا گروه عیاران که یعقوب با تکیه بر آنان موفق به انجام فتوحات بسیار و شکست طاهریان شد در این مقطع از تاریخ  امکان تبدیل شدن به یک ساختار قدرت را داشت؟ ساختار قدرتی که بتواند با ساختار ریشه دار خلافت عباسی همترازی کند؟

فصول هفدهم تا بیست و یک کتاب  «پایان کار یعقوب» به رقابت دو کنشگر مهم سیاسی این دوره یعنی یعقوب لیث صفاری از یک سو و خلیفه عباسی از سوی دیگر می پردازد و این که چگونه این رقابت به شکست یعقوب منجر شد.

یعقوب بسیار کوشش کرد که مناسبات خود را با خلیفه حفظ کند: «یعقوب لیث در ابتدای کار، چنان می‌­نماید که از تجربه بابک خرم دین بهره گرفت و برای رفع اتهام بددینی و خرم دینی با 170 رکعت نماز روزانه و نذر و نیاز به خانه کعبه به استقبال فرامین خلیفه بغداد رفت، اما در آخر کار، آن تکبر و غرور و بدرفتاری با شهرهای مفتوحه و خودکامگی و مال اندوزی، جنگ با بغداد را بر او تحمیل کرد. و باقی ماندگان خاندان طاهری هم البته درین میان آتش بیار معرکه بودند (باستانی پاریزی، 53)  یعقوب قسمت عمده غنایم کابل را که از بتخانه­‌های رتبیلان آورده بود و بت­های سنگین از طلا و نقره بدوند به حضور خلیفه فرستاد که خلیفه نیز به نوبه خود به آستانه کعبه تقدیم کرد. او گروهی از علویان را در گرگان و مازندران دستگیر کرد به حساب این که چون مخالفان خلیفه عباسی هستند یک امتیاز سیاسی به خلیفه داده باشد. او مکاتبات بسیار با خلیفه داشت از سفرای خلیفه با احترام تمام و اقوامش پذیرایی می­کرد.

اما هیچ یک از این تدبیرها موق نیفتاد و کار به اختلاف و مکاتبات تند رسید. تا آنجا که یعقوب به شاعر دربار خود ابراهیم بن ممشاد دستور داد تا نامه­ای از قول او به خلیفه به زبان شعر بنویسد و او چنین نوشت:

«من فرزند بزرگان از خانواده جمشید و میراث خوار پادشاهان عجم هستم.

(یعقوب لیث نسبت خودرا به انوشیروان عادل می­رساند).

عزت و سرفرازی آنان را زنده کردم و در خط آنها گام برمی­دارم. آشکارا خواهان سربلندی آنها هستم، اگر دیگران از حق آنها چشم پوشیده­‌اند من نمی‌­پوشم.

       (ظاهرا اشاره او بر کسانی است که تاریخ گذشته خود را فراموش کرده، به جای آن که خود را ایرانی بدانند- نسبت خود را خاندان های عرب می‌­پیوستند (نسبت ولایی) و این شیوه بود که متاسفانه تا همین عصر یعقوب حتی بعد از آن تا زمان فردوسی هم ادامه داشت

مردم به خوشی­‌ها دلخوش اند، دل من به کارهای مهم خوش است- هر چیزی که پایه بلند داشته و علم بزرگواری بر دوش کشد.

امیدوارم که درین بلندی­‌جویی به بهترین صورتی به آرزوی خود کامیاب شوم.

من علمدار مردمان شد­هام و امید است که مردمان را سروری نصیب سازم.

به همه بنی هاشم پیام بده که قبل از آن که پشیمانی در رسد خود راه خود را برگزینند.

پدران ما به کمک نیزه‌­ها و شمشیرهای بران شما را با ولایت رساندند و شما سپاس این نعمت نگذاشتد- چه بهتر که به همان سرزمین خودتان حجاز بازگردید و به چوپانی و سوسمارخواری اکتفا کنید.

من پایگاه تخت پادشاهان را بلند خواهم ساخت -به دم شمشیر و فرمان قلم» (باستانی پاریزی، 59-61).

گرچه یعقوب خود خیلی زود و پیش از آن که پایه های قدرت خود را در مناطق فتح شده تثبیت نماید درگیر رقابت با خلیفه شد و نتوانست راه ناتمام در شکل­‌گیری یک ساختار سیاسی مستقل از خلافت عباسی و نه در سایه آن را در ایران فراهم کند،  راه او  توسط دیگر کنش‌گران صفاری و یا دیگر کنش‌گران برخاسته از گروه عیاران دنبال نشد و به نظر ناتمام ماند.

 

Saffarid dynasty 861-1003

 

در ادامه دکتر باستانی به ادامه رقابت یعقوب با ساختار خلافت عباسی می‌پردازد، رقابتی که به شکست یعقوب منجر شد. در فصل هفدهم «نخستین شکست-شکست گرگان»، باستانی توضیح می‌­دهد که چگونه خلیفه معتمد و برادرش موفق به خدعه توانستند یعقوب را که در مسیر بغداد گام نهاده بود بدون سلاح و آراستگی و دور از مراکز تجمع ایرانی گیر بیاندازند تا به حومه بغداد بدون تمهیدات جنگی برود (باستانی پاریزی، 396).

خلیفه در نام‌ه­ای از یعقوب می­‌خواهد تا خلیفه را حضورا در بغداد ملاقات کند، فریبی که مورد ابومسلم خراسانی نیز کارگز افتاده بود: «جهان به تو سپاریم، تا تو جهانبان باشی، که همه جهان تابع تو شدند. و ما، آنچه فرمان دهی برآن جمله برویم، و بدانی که ما به خطبه بسنده کرده­‌ایم-که ما از اهل بیت مصطفاییم-و تو همی قدرت دین او کنی، و به دارالکفر تو را غزوات بسیار بوده است: به هند اندر بشدی تا سرندیب، به اقصاء دریای محیط، و به چین و ماچین اندر آمدی، و به ترکستان بیرون آمدی...و بر کفار جهان به همه جای اثر تیغ تو پیداست.حق تو بر همه اسلام واجب گشت، و ما فرمان بدان داده ایم تا تو را به حرمین همی خطبه کنند، که چنین آثار خیرست تا تو را اندر عالم، و کس را اندر اسلام، از ابوبکر و عمر، آن آثار خیر و عدل نبودست کاندر روزگار تو بود، اکنون ما و همه مسلمانان معین توایم، تا جهان بر دست تو به یک دین، که آن دین اسلام است-باز گردد» (تاریخ سیستان، 231). بدین ترتیب خلیفه معتمد و برادرش موفق با مکر و حیله یعقوب را به دام کشاندند.

و این­‌گونه بود که یعقوب بدون تجهیزات جدی به سمت بغداد به راه افتاد. او در عین حال گمان می­‌کرد موفق قرار است به او بر علیه برادرش خلیفه کمک کند و بنابراین با وجود آن که سپاهیان طرفین صف آرایی کرده بودند معذلک کماکان سفرا فی‌مابین درآمد و رفت بودند و دلیل بر این است که یعقوب فکر می­‌کرده که همه این کارها را موفق برای ظاهرسازی انجام می‌­دهد و به موقع کار را پایان خواهد برد. پس از شکست در دیرالعاقول وقتی از او سوال می‌­شود که چرا بدون تجیهزات و ناآگاه از تدرکات جنگ دست به جنگی زدی که شکست آن حتمی بود می­‌گوید که هیچ نمی­دانستم که باید جنگ کنم و گمان داشتم که کار با رسول و نامه برآید و رسول­‌هایی نیز فی‌مابین بود، ولی آنان ناگهان به جنگ مبادرت کردند (وفیات‌الاعیان، 458).

       دکتر باستانی اشاره می­‌کند که شکست یعقوب می‌توانست پایان سرنوشت این رقابت نباشد، بویژه آن­که پس از این شکست زنگیان که به رهبری صاحب الزنج برضد خلیفه برخاسته بودند و دستگاه خلافت وحشت زیاد ازین انقلابیون سیاهپوست داشت سعی کردند به یعقوب نزدیک شوند و با کمک او جنگی تمام عیار را علیه خلیفه عباسی به راه بیاندازند ولی یعقوب نه تنها از آنها کمکی نگرفت، بلکه به پیشنهاد همکاری آنان هم جواب رد داد.

دکتر باستانی توضیح می­‌دهد که علت رد کردن پیشنهاد همکاری با زنگیان آن بود بودکه یعقوب می­‌دانست اگر با این پیشنهاد سیاهپوستان موافقت کند از نظر سیاسی کارش در تمام مجامع اسلامی محکوم خواهد شد و وسیله تبلیغاتی شدیدی بر ضد او به دست مخالفین خواهد افتاد، و تهمت زندقه و کفر و قرمطی و خارجی بودن بر او مسلم خواهد شد و به همین دلایل این درخواست را رد کرد (باستانی پاریزی، 409-410).

در فصل بیست و یک با عنوان «پایان کار یعقوب»، دکتر باستانی به نقل از وفیات‌العیان ( 463) توضیح می‌دهد که یعقوب لیث در سن 39 سالگی در جندی شاپور درگذشت و همانجا مدفون شد. عجیب این که او تا آخرین لحظه از خیال انتقام خلیفه خالی نبود و لشکر گرد می­‌کرد و در همان حال بیماری روی سوی بغداد نهاده بود:«چون سه منزل برفت قولنجش بگرفت و حالش به جایی رسید که دانست که از آن درد نرهد، برادر خویش عمرولیث را ولیعهد کرد و گنجنامه­‌ها به وی داد و بمرد» (سیاست نامه، 16). در ادامه دکتر باستانی اطلاعات مفصلی در مورد آرامگاه یعقوب لیث ارائه می‌­دهد که جالب توجه است.[2]

مقبره یعقوب در روستای شاه آباد قرار دارد. بر مزار یعقوب کتیبه ای وجود داشته که نام یعقوب به صراحت بر آن نوشته شده بوده است ولی از میان رفته است. مردم امروزه برخی آن را به نام امامزاده ابوالقاسم می‌­شناسند و برخی آن را  گنبد دانیال می‌­نامند، حتی ساختار مقبره یعقوب نشان از بودن او در راستای مقبره سازی برای بزرگان صوفی است.

 

f126d416-6580-47c5-a45f-5569f55b9e9b

 

یعقوب اساس راهی را گذاشته بود که تا آستانه درهای خلافت پیش رفته بود ولی سوال اساسی اینجاست که چرا راه او ادامه نیافت. آیا او مسیر شکست دادن خلافت را برای دیگر امیران که بخشی از عیاران بودند باز نکرده بود؟ کتاب یعقوب لیث صفاری توانسته است به هزاران سوال مهم پاسخ دهد، ولی قدرت کتاب بیشتر آنجا معلوم می‌­شود که در پایان کتاب هزاران سوال دیگر برای خواننده مطرح می‌­شود. از جمله سوالاتی که برای استاد جمال‌­زاده، نویسنده برجسته ایرانی پیش آمده و آن علل ناکامی ایرانیان از جمله یعقوب در برابر اعراب از جمله عباسیان و ناکارآمدی ساختارهای ایرانی در برابر ساختارهای عباسی است.

 

269aa245-5a73-44ae-9d8a-58d9c7635bf0

 

در نامه استاد محمدعلی جمال‌­زاده به دکتر باستانی که پس از خواندن چاپ اول کتاب نوشته شده این سوال اساسی مطرح می‌­شود که باید «بالاخره باید معلوم گردد که امر نهضت ملی از طرف آباء و اجداد ما در مقابل هجوم عرب از چه قرار بوده است.... من شخصا معتقدم که در موقع هجوم عرب به ایران هموطنان ما بی­‌غیرتی کردند و به همان جهاتی که فردوسی در شاهنامه از زبان فرمانده سپاه ایران پیاپی سروده است خاک ایران با آن شکوه و عظمت و سپاه عظیم و مجلل مغلوب و منکوب گردید. اگر ایرانی­‌ها بیشتر وطن‌­دوست بودند و علاقه بیشتری به آزادی و سیادت و آقایی خود داشتند، جلوگیری از یک مشت عرب نیم بدوی کار مشکلی نبود» (باستانی پاریزی، مقدمه، 106-107).

استاد جمال‌­زاده نیز در این کتاب بیشتر به دنبال نقش عیاران در تاریخ تحولات سیاسی ایران است «عیارها به طور یقین همین نوع جوانان دلاور بوده‌­اند و یعقوب هم طبعا پهلوان نامدار شهر خود بوده است و وقتی با هم جمع می‌­شدند کسی جلو آنها را نمی­توانست بگیرد و می‌­توان احتمال داد که سربازهای آن دوره هم مانند سربازهای دوره مظفرالدین شاه گرسنه و نیم برهنه و زردنبو و ترسو بودند و از آن گروه قداره بند سخت می‌ترسیدند.... این افراد گمان نمی‌­رود که در فکر رستاخیز ملی و دینی بودند و مثلا شب خواب می‌­دیدند که خاک مطهر ایران باستان را که چند هزار سال افتخارات تاریخی دارد از خفت وجود بیگانگان پاک بسازند» (باستانی پاریزی، 110).

به نظر می­‌رسد یعقوب لیث در درجه اول یک کنشگرنظامی و سپس سیاسی بود که هر چه بیشتر در عالم  کشورگشایی و سیاسی قدم گذاشت، تصویر دقیق‌­تری از اهدافش در نظریه سیاسی پیدا کرد و آن احیای استقلال ایران و ایجاد ایرانی منهای خلافت عباسی بود. نقشه او در فتوحات حرکت او از فتح مرزهای شرقی و گام نهادن به کرمان و فارس و خوزستان و حرکت به سمت بغداد و نیز حرکت­‌های فرهنگی او از جمله توجه دادن به زبان پارسی نیز در این راستاست. این که یعقوب به عنوان یک کنشگر چرا شکست خورد، در کتاب به طور مفصل بررسی شده است. در تکمیل این پژوهش استواردکتر باستانی پاریزی می­‌بایست به بررسی ظرفیت‌­های ساختاری گروه عیاران پرداخت و این که چرا این جریان قدرتمند در ادامه نتوانست کنشگران قدرتمند دیگری که ادامه دهنده راه یعقوب باشند به عرصه سیاسی ارائه دهد.

مریم کمالی

 



[1]                             . .«در مبادی ایام جوانی به همان کار (رویگری) اشتغال داشت و هر چه پیدا می­کرد به ضیافت بعضی از                                                                                               صبیان خرج می­نمود»(حبیب السیر جلد 2).

[2] چون یعقوب را به خاک سپردند بر قبر او این بیت شعر نوشتند:

«یعنی خراسان و اکناف فارس را به دست آوردم و از تسخیر سرزمین عراق هم نومید نبودم، درود بر دنیا و نسیم دلپذیر آن، در آن روزگاران که دیگر یعقوب در آن نخواهد بود» (روضه اولی الالباب، 175).

(پاورقی) مسعودی به صورت دیگر بقیه ابیات عربی را هم نوشته و گوید یعقوب دستور داده بود آن را بر گورش بنویسند:

«یعنی خراسان و نواحی فارس را گرفتم و از سرزمین عراق نیز نومید نبودم، وقتی که کار دین تباه و به اهمال برگزار شده و کوشش­ها در حکم امور بیفایده و تباه بود، من به یاری خداوند و به امید نصرت بر دشمن خروج کردم ولی چه کنم که آن که پرچمدار هدایت است نگهدار من نبود» (مروج الذهب، ج2،  314).

 

خواندن 2124 دفعه آخرین ویرایش در چهارشنبه, 24 ارديبهشت 1399 21:37 چهارشنبه, 24 ارديبهشت 1399