رسالت دانشگاه: حفظ تمامیت ایران از دریای خزر تا خلیج فارس

این مورد را ارزیابی کنید
(1 رای)

   این مقاله سعی دارد با نگاه به مفهوم ایرانشهری ضمن توجه دادن به کاربردی بودن علم تاریخ در دوران میانه ایران به این موضوع بپردازد که آیا امروز دانشگاه‌های ایران و جهان می‌توانند به شکل کاربردی از علم تاریخ استفاده کنند و نسبت به مفاد قراردادهای بین‌المللی که میان کشور ایران و دیگر کشورها امضا می‌شود پرسشگر باشند، بویژه آن که بسیاری از این قراردادها می‌تواند بر تمامیت ارضی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ایران تاثیر چشمگیر داشته باشد و به تبع خود کشورهای اطراف و حتی جهان را با چالش‌های جدی مواجه سازد. به نظر می‌رسد که دانشگاه‌ها به عنوان یکی از ساختارهای جهان مدرن می‌توانند با استمرارپرسشگری در مورد مفاد این قرادادهای بین المللی و به بحث و گفتگو گذاشتن نتایج و پیامدهای آنها بر تمامیت ایران، به پاسداری از تمامیت ارضی و دریایی ایران پرداخته و  جهان را به آنچه که  امروز در ایران می‌گذرد متوجه سازند.

با اینکه تمامی وقایع یک موضوع خاص در روند مستمر زمان، بدنه اصلی تاریخ  آن موضوع را تشکیل می‌دهند اما گوشه‌هایی از این روند زمان در بطن خود آن‌چنان تحولات و تغییرات را دامن می‌زنند که برهه‌های تاریخ‌ساز را تشکیل می‌دهند. ماده اصلی تحلیل‌های تاریخی از همین برجستگی‌ زمانی به دست آمده وقضاوت آیندگان را در خدمت و خیانت گذشتگان شکل می‌دهد. بی شک امروز در ارتباط با موضوع قراردادهای بین‌ که قرار است میان ایران و چین از یک سو ایران و کشورهای حوزه دریای خزر امضا شود با برهه‌ تاریخ‌ساز مواجه‌ایم که علت انعقاد این نوع قراردادها و تاثیرات کوتاه مدت و بلندمدت آن،  این روزها را به برهه‌ای تاریخ ساز تبدیل کرده است.   

   «ایرانشهر» یکی از مفاهیم بلندی است که همواره در طول تاریخ توانسته است ایران را از گذرگاه‌های تاریخ به سلامت عبور دهد و در مسیری درست بیاندازد. حمله اعراب به ایران و سقوط امپراتوری ساسانی (224-651 میلادی) یکی از همین عرصه‌های بزرگ بود که ایران را با چالش جدی مواجه کرد. در این زمان ایران به بخشی از قلمرو جهان اسلام تبدیل شده بود ولی جغرافی‌دانان و مورخان، ادیبان و شاعران  و همه کسانی که ما آنها را امروز در غالب متخصصان علوم انسانی معرفی می‌کنیم، با زنده نگاه داشتن مفهوم ایرانشهری که پشتیبان تمامیت جغرافیایی، سیاسی، و فرهنگی ایران بود به تدریج زمینه استقلال ایران را فراهم ساختند. تلاش بی وقفه آنها در ثبت اسناد و تولید علم در بستر فرهنگ ایرانی باعث حفظ و تداوم این فرهنگ شد و پس از دو قرن حکومت خلافت اموی (131-41) وعباسی (656-132)، به تدریج زبان پارسی به زبان علمی و دیوانی ایرانیان تبدیل شد و گام بلند در راه احیای اندیشه ایرانشهری  برداشته شد. آثار شاعرانی چون رودکی سمرقندی (319-237)،[1] شهید بلخی (د.325)، رابعه بلخی (د.329)، و مورخانی چون ابوعلی  بلعمی (د.363)  با  ترجمه تاریخ طبری و  کتاب تاریخ سیستان از نویسنده‌ای گمنام بخشی از دریای عظیم علم و فرهنگ ایرانی بود که  در این دوره نگاشته می‌شد. می‌توان گفت که مفهوم ایرانشهر و توجه اندیشمندان به پشتوانه تاریخی دو هزار ساله آن نقش مهمی در احیای زبان پارسی در قرن های سوم و چهارم خورشیدی ایفا کرد.

 البته کمک امیران ایرانی و حمایت آنها از اندیشمندان نقش به سزایی در احیای مفهوم وطن و ایران داشته است. غلبه اندیشه ایران پیش از اسلام ابتدا در قالب  صورت بندی قیام‌ها و نحله‌ جدید اسلامی از جمله قیام ابومسلم خراسانی (د.137ق) و بابک خرمدین (223) نمایان شد تا به روزگاری که سامانیان و صفاریان اولین سلسله‌های محلی را در ایران تشکیل دادند. شاهان سامانی (389-287)  در بخارا و صفاریان (399-247) در سیستان زمانی از ایران سخن گفتند که ایران پیشترتجربه ماندن در سایه حکومت نژادپرستانه امویان و عباسیان را از سر گذرانده بود و با به روی کار آمدن طاهریان (251-205) می‌‌رفت که زیر سایه امیران ایرانی بار دیگر قد علم کند.

از اوایل قرن چهار است که ایده ایرانشهر در آثار نویسندگان شاعران، جغرافی‌دانان و مورخان شکل جدی‌ به خود گرفت و با تکرار و استمرار فراوان در آثار آنان به کار می‌رفت. گر چه هر یک از این اندیشمندان در زیر سایه حکومتی متفاوت زیست می‌کردند ولی مفهوم ایرانشهر آنقدر برجسته و عمیق بود که نمی‌توانستند آن را نادیده بگیرند و هر کدام قلمرو سرزمین خود را بخشی از همان نقشه‌ای می‌دانستند که از ایران پیش از اسلام در خاطره جمعی آنها وجود داشت. بهترین نمونه این شاعران، ابوالقاسم فردوسی (411-329) بود که به حق نه تنها زبان پارسی که اندیشه ایرانشهری را زنده کرد و با اثر قدرتمند خود شاهنامه در آستانه دوره‌ای که امرای ترک غزنوی به عنوان پیشگامان حکومت‌های ترکی به تدریج جای امیران ایرانی سامانی ، آل بویه (447-320)  و آل زیار (319-435) را می‌گرفتند اندیشه ایرانشهری را پر رنگ‌تر از پیش به عرصه ظهور رساند. در ادامه این راه، شاعران دربار غزنوی و سپس  دربار سلجوقی به صراحت از ایرانشهر نوشتند  و باردیگر از نقشه ایران سخن به میان آوردند، نقشه‌ای که ایران را نه در قالب خلافت عباسی که در چارچوب امپراتوری‌های ایرانی پیش از باستان معرفی می‌کرد. وقتی مورخان و شاعران دوره غزنوی سلطان محمود را به عنوان پادشاه ایرانی معرفی می‌کردند و یا خواجه نظام الملک در سیاست نامه الگوی ایرانشهری را برای حکومت سلطان ملکشاه سلجوقی ترسیم می‌کرد می‌دانستد که آنها سلاطینی از نژاد ترک هستند ولی با معرفی آنها در ادامه شاهان ایرانی پیش از اسلام سعی داشتند به هر ترتیب که شده بار دیگر مفهوم ایرانشهری را زنده سازند؛ همین تلاش مستمر باعث شد که سلسله‌های غزنوی (582-351)، سلجوقی (590-429) و خوارزمشاهی (628-491) به فصلی دیگر از دوره حکومت‌های ایرانی تبدیل شود و آنها نیز خود را در ادامه شاهان اساطیری و تاریخی پیش از اسلام از دوره هخامنشی تا ساسانی معرفی کنند.

تلاش این دیوان سالاران و اندیشمندان ایرانی و استمرار آنها به راستی به ثمر نشست و زبان پارسی نه تنها احیا شد که به زبان علم و فرهنگ ایران بزرگ در تمام قرون چهار تا نه هجری قمری تبدیل شد. نیز ایران به لحاظ دیوانی و اداری از خلافت عباسی مستقل شد. در این دوره مفهوم ایرانشهری توانسته بود نقشه جغرافیای ایران پیش از اسلام را احیا کند و فرهنگ پویای ایران به مدد زبان پارسی مرزهای جغرافیایی ایران را نیز درنوردیده و در بخش‌‌‌‌‌‌های وسیعی از جهان اسلام نقش زبان بین‌المللی را بازی می‌کرد. به عنوان نمونه اگر چه در قرن هفتم و  با به روی کارآمدن مغولان جهان ایرانی بار دیگر به ورطه انحطاط در اندیشه و علم افتاده بود، ولی اندیشه ایرانشهری و پشتوانه فرهنگی و تاریخی آن و نیز زبان پارسی سرزمین ایران را در قالب جغرافیایی خود حفظ کرد. نمونه روشن آن اندیشمندی چون مولانا جلال الدین بلخی بود که پدرش به خاطر یورش مغول ناگزیر زادگاه خود بلخ را ترک کرد و همراه خانواده به آسیای صغیر مهاجرت کرد تا در زیر سایه امپراتوری سلجوقیان روم به آسایش زندگی کند، با این‌همه هم‌چنان درزیر سایه فرهنگ و تمدن ایرانی به سر می‌برد و اشعار و نوشته‌های او به قلمرو فرهنگی ایرانشهر تعلق داشت. متاسفانه امروز وقتی ایرانیان به هر دلیل از ایران را ترک می‌کنند تا در جای دیگر دنیا زندگی کنند دیگر کمتر به مجموعه فرهنگی ایران تعلق دارند و چه بسا اگر مراقب نباشند فرزندانشان از فرهنگ و زبان ایران به یکباره جدا می‌شوند.

 مفهوم ایرانشهری در تمام دوره ایلخان مغول (736-651)، تیموری (913-807) وصفوی (1135-907) این سرزمین را در قالب ایرانشهری حفظ کرد و حتی فرهنگ ایران را به سرزمین‌های آن سوی مرزها انتقال داد. در تمام دوران تیموری و صفوی نه تنها در ایران که در هندوستان در زیر سایه حکومت مغولان هند، آسیای مرکزی در زیر سیطره ازبکان،  و در عثمانی که به جای سلجوقیان روم در آسیای صغیر حکومت می‌کردند زبان فارسی زبان گفتگو، فرهنگ، علم و مکاتبات سیاسی بود.

حافظان اصلی مفهوم ایرانشهری در تمام دوره میانه دیوان سالاران ایرانی و اندیشمندان علوم انسانی بودند، ولی متاسفانه در برهه‌هایی از تاریخ که ایران با کمبود این افراد کاردان و بی توجه به مفهوم ایرانشهر و تمامیت ایران مواجه شده بخشی از خاک ایران برای همیشه از دست رفته است.  این مساله بویژه پس از دوران حکومت افشاریان و زندیه و در دوره حکومت قاجار خود را نشان داد. غفلت دیوان‌سالاران ایرانی از معادلات جدید جهان و آنچه در دنیای آن روز خارج از مرزهای ایران میان کشورهای استعمارطلب روسیه و انگلستان می‌گذشت باعث شد که علارغم رشادت مردان و زنان، بخش مهمی از خاک ایران در منطقه قفقاز از ایران جدا شود. این غفلت در تمام دوران قاجار و در قرن‌های دوازده و سیزده ادامه داشت که بر اثر آن بخش‌هایی ازآسیای مرکزی و افغانستان که همواره در طول تاریخ به ایرانشهر و فرهنگ ایران تعلق داشت از ایران جدا شد.

دوران مدرن که به نوعی با تاسیس نهادها و سازمان‌های مهم تعریف می‌شد، ارمغان مهمی برای ایران به همراه داشت. مهمترین این نهادها دانشگاه بود که فضایی علمی و تخصصی را فراهم می‌کرد تا فرهیختگان ایرانی با بهترین دستاوردهای علمی و فرهنگی جهان آشنا شوند و ضمن دستیابی به آخرین فرآورده‌های علمی و تکنولوژی دنیا، در تولید علم  در جهان نقش مهمی ایفا کنند و بار دیگر دوره‌ای از شکوفایی را در تاریخ خود رقم بزنند. مهمترین مزیت دانشگاه نسبت به دیوان‌سالاران در دفاع از مفهوم وطن و ایران شهری همانا استقلال این نهاد از ساختارهای سیاسی بود. دانشگاه بر اساس اساس نامه خود می‌بایست از نهادهای سیاسی مستقل باشد تا بتواند در برابر آن چه در جامعه می‌گذرد روحیه پرسشگری داشته باشد و از حقوق ملی کشور و مردم دفاع کند.

حال با توجه به برهه تاریخ ساز امروز که همانا طرح انعقاد قراردادهای بین‌المللی میان ایران و چین از یک سو و ایران و کشورهای حوزه دریای خزر بویژه کشور روسیه مطرح است، آیا دانشگاه می‌تواند نقش خود را بازی کند و به عنوان نهاد مستقل نهادهای ذیربط را به پاسخگویی در برابر سوال‌های اساسی خود وادار سازد؟ با توجه به این که این قراردادها می‌تواند در کوتاه مدت و چه بسا در بلندمدت تمامیت ارضی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ایران را با بحران مواجه کند آیا دانشگاه می‌تواند با مسوول دانستن خود در برابر مسوولان و نهادهای مربوطه سیاسی در مورد محتوای این قراردادها و تاثیرات آن طالب پاسخ های دقیق و شفاف و مستند باشد؟ جامعه دانشگاهی متکی به پشتوانه تاریخی و هزاران سند تاریخی و جغرافیایی می‌تواند از دانش خود به صورت کاربردی بهره گرفته و با به چالش کشیدن  محتوای این قراردادها و واداشتن مسوولان به پاسخ گویی بر حفظ تمامیت ایران  و منافع مردم ایران پای بفشرد و بار دیگر از مفهوم ایرانشهری دفاع کند. نمونه ای از این سندها در خصوص دریای خزر و خلیج فارس در مجموعه وسیع سه جلدی تحت عنوان اطلس بنادر و تاریخ دریانوردی ایران در سال 1396 به چاپ رسیده است. بی تردید امکان برگزاری همایش و گفتگو و فرصت هم‌اندیشی و پرسشگری برای جامعه دانشگاهی بیش از دیگر گروه‌های اجتماعی فراهم است؛ در ضمن، آنها می توانند روحیه پرسشگری خود را به بقیه جامعه تسری داده و برای دیگران نیز الگوی مناسب باشند.

در تمام مدتی که به تحصیل و تامل در رشته تاریخ مشغول بوده همیشه این سوال را در ذهن داشتم که چگونه می‌توان از رشته تاریخ به صورت کاربردی استفاده کرد و اساسا رشته‌های علوم انسانی چگونه می‌توانند در یافتن پاسخ برای سوالات جامعه نقش اساسی ایفا کنند. با مطرح شدن موضوع قراردادهای اخیر ایران در مورد دریای خزر با روسیه و کشورهای حوزه دریای خزر و نیز قرارداد ایران و چین و سکوت عمیقی که بسیاری از دانشگاهیان تا این لحظه در برابر این مسائل مهم ملی اختیار کرده اند و به جای سوال کردن و چالش کشیدن علت طرح این قراردادها و نیز محتوا و نتایج حاصل از آنها برای منافع ملی ایران به بی‌عملی و بی‌تفاوتی روی آورده و خود را مسوول نمی‌دانند دریافتم که متاسفانه علوم انسانی به طور خاص و دانشگاه‌ها به طور کلی نتوانسته و نخواسته‌اند نقش تاریخی خود را بازی کنند. وقتی علوم انسانی که زمانی مهم‌ترین پاسبانان مفهوم ایرانشهر و فرهنگ و تمامیت ایران بوده‌اند نتواند یا نخواهد بداند که امروز در ایران چه می‌گذرد و آن زمان که همه خوابیم چه بسا بخشی از ایران تجزیه می‌شود جز شرمندگی چیزی برایم نمی‌ماند. همه ما در درس‌های کلاس از عهدنامه ترکمانچای که صحبت می‌کردیم اشک به چشمانمان می‌آمد، این در حالی بود که دستکم در آن دوره ایران به دنبال شکست در جنگ بخشی از خاک خود را از دست داد ولی امروز تنها و تنها به خاطر سکوت ماست که منافع ملی ما لگدمال می شود.

ولی هر سکوتی زمانی شکسته می‌شود و آن لحظه باید پیش از تمام شدن فرصت باشد. امروز بار دیگر تاریخ پر فراز و نشیب ایران به یکی از بزنگاه های خود نزدیک شده است و دانشگاه باید با آگاهی به مهم‌ترین رسالت خود یعنی پرسشگری در برابر آنچه اتفاق می‌افتد و با پشتوانه تاریخ و فرهنگ این کشور نقشی را که بر عهده دارد به درستی ایفا کند و بر حق این مرز و بوم که همانا تمامیت آن و ماندن در قالب فرهنگ و اندیشه و جغرافیای ایران است پای بفشرد.

مریم کمالی



 تاریخ‌های آمده در مقاله بر اساس تاریخ هجری قمری است..[1]

خواندن 3577 دفعه آخرین ویرایش در یکشنبه, 19 بهمن 1399 15:51 چهارشنبه, 25 تیر 1399