نمایش موارد بر اساس برچسب: Fortress
بخارا از دیروز تا امروز از دریچه «شهرهای تاریخی جهان اسلام»
اهمیت شهر در توسعه تمدن اسلامی، ادموند کلیفورد باسورث، استاد تاریخ اسلام و ایران در عصر میانه را بر آن داشته تا مقالاتی که پیشتر درباره شهرها در دایره المعارف اسلام (Encyclopedia of Islam) به چاپ رسیده بود گردآوری کرده و در مجموعه «شهرهای تاریخی جهان اسلام»[1] به چاپ برساند. باسورث ضمن تاکید بر اهمیت زندگی شهری در توسعه همه تمدنها، تاکید میکند: «از زمان تشکیل شهرهای نظامی در برخی مناطق از جمله عراق و مصر، اسلام خود را به عنوان دینی مبتنی بر زندگی شهری از دیگر آیینها متمایز ساخت» (ص1).
فضای محدود دایرهالمعارف به نویسندگان مقالات اجازه نمیدهد که نتیجه تمام یافتههای خود را به ثبت برسانند، به همین خاطر این کتاب فرصتی در اختیار نویسندگان میگذارد که توضیح مبسوطتری از وضعیت شهرها ارائه دهند. گذشته از آن، در این مجموعه، مقالات به روز شده و وضعیت شهرها تا پایان قرن بیستم گزارش میشود. باسورث در غیاب بسیاری از نویسندگان که پیشتر مرده و به هر دلیلی موفق به تکمیل مقالات دایرهالمعارفی خود نشدهاند، مقالات آنها را تکمیل کرده و نام خود را در کنار نام آنها به ثبت رسانده است (ص2).
«شهرهای تاریخی جهان اسلام» همه شهرهای مهم را در بر نمیگیرد و بر اساس مجموعه موجود در دایرهالمعارف اسلامی انتخاب و تنظیم شده است. بر این اساس مقالاتی که در مورد شهرهای ایران عصر میانه نگاشته شده عبارت هستند از: اصفهان، بخارا، تبریز، تهران، خیوه، ری، سمرقند، شیراز، غزنه، قزوین، قندهار، کاشغر، کرمان، مشهد، مرو، نیشابور، هرات، همدان و یزد. در این میان جای خالی شهرهای مهم تاریخی ایران در سواحل شمالی و جنوبی کشور از جمله طبرستان، گیلان، بوشهر و بندرعباس به وضوح مشاهده میشود. در کنار اینها میبایست به شهر تاریخی قم اشاره کرد که در ایجاد و تحول جهان اسلام جایگاه ویژهای داشته و نبود آن به شدت احساس می شود.
توجه مقالات به تاریخ شهرها در دورههای تاریخی مختلف از امتیازات ویژه این کتاب است. هر مقاله اطلاعات قابل توجهی از وضعیت جغرافیایی، جمعیتی و تاریخ تحولات سیاسی و فرهنگی شهرها ارائه میدهد. [2] از آنجا که بیشتر نویسندگان مقالات از پژوهشگران علم تاریخ هستند، گزارش آمده از حیات اجتماعی شهرها و وضعیت بناهایی مثل بازار، مسجد و کاخ سمت و سوی تاریخی میگیرد.
مقاله زیر مربوط به جغرافیای تاریخی شهر بخارا است که توسط واسیلی بارتولد و ریچارد نلسون فرای دو تن از مورخان برجسته تاریخ میانه ایران نوشته شده است.
بخارا
بخارا یکی از شهرهای تاریخی منطقه فرارود یا ماورالنهر است که اکنون بخشی از جمهوری ازبکستان به حساب میآید. شهر بخارا در دلتای غربی رودخانه زرافشان در عرض جغرافیایی 39 درجه و 43 دقیقه شمالی، طول جغرافیایی 64 و 38 درجه شرقی و در ارتفاع 222 متر در منطقهای که از قدیم با نام سغدیانا شناخته میشد قرار دارد. قرار گرفتن بخارا در شاهراهی که از شمال ایران و خراسان تا رود جیحون، آسیای مرکزی و از آنجا تا چین امتداد دارد به بخارا اهمیت تاریخی و استراتژیک بخشیده است.
در منابع پیش از اسلام کمتر از بخارا یاد شده است. در زمان اسکندر کبیر در سغدیانا و در کنار سمرقند در ساحل جنوبی رودخانه جیحون شهر دیگری وجود داشت که با بخارای امروزی منطبق نیست. منطقه سغدیانا از دورههای گذشته ساکن بود و شهرهای بسیاری در آن وجود داشت. اولین بار در منابع چینی قرن 7 میلادی از شهر بخارا یاد شده است، اما نام بومی شهر پویر[3] که بر روی سکهها درج شده نشان میدهد که شهر بخارا سابقه بسیار طولانی دارد. از سوی دیگر با وجود پیچیدگیهای زبانشناسانه امکان دارد نام بخارا از واژه سانسکریت ویهارا گرفته شده باشد، زیرا در نزدیکی نومجکث[4] صومعهای با نام ویهارا وجود داشت که احتمالا نام پیشین بخارا بوده و به تدریج به واژه بخارا تغییر یافته است؛[5] البته این فرضیه توسط فرای رد شده است.[6]
عنوان فرمانروایان محلی این شهر در منابع فارسی «بخارا خدات» یا «بخارا خداه» ثبت شده است؛[7] بر روی سکهها تعبیر شاه بخارا با عبارت سغدی پوریوب[8] آمده که نشان میدهد زبان محلی بخارا یکی از لهجههای سغدی بوده است؛ گرچه اسم چندین حکمران پیش از اسلامی بر روی کتیبهها و نیز منابع متاخرتر دیده میشود؛[9] اما تاریخ بخارا پس از غلبه اعراب بر شهر بهتر قابل بازسازی است.
گزارشات مربوط به حملات اولیه اعراب به مناطق اطراف جیحون تا حدودی با افسانهها درهم آمیخته و از این رو نیاز به بررسی دقیقتر دارد. بنا به روایات، اولین سپاه اعراب در سال 54 ق (674 م) به رهبری عبیدالله بن زیاد به دروازههای بخارا رسید. حکمران بخارا در آن زمان بیوه حاکم متوفی، بیدون بود.[10] بنا به نوشته نرشخی[11] این زن به مدت پانزده سال به نیابت پسرش طغشاده حکومت بر بخارا را در دست گرفت.[12] در تاریخ طبری از طغشاده و دوران جوانی او یاد میشود و این که که در سال 91 ق (710 م) قتیبه بن مسلم پس از غلبه بر دشمنان او را در حکومت بخارا ابقا کرد. حاکمیت اسلامی در بخارا در ابتدا با اقدامات قاطع قتیبه نمود یافت. طغشاده در رمضان 121 ق (آگوست – سپتامبر 739 م) در اردوگاه نصر بن سیار حاکم خراسان به قتل رسید. در دوران حکومت طولانی نصر چندین شورش بر ضد حاکمیت اعراب برپا شد و ترکان چندین بار به بخارا حمله کردند. در سال 110 ق ( 728-9 م) شهر بخارا به دست ترکان افتاد و اعراب پس از یک سال محاصره شهر توانستند بار دیگر بخارا را به تصرف خود درآورند.[13]
پسر و جانشین طغشاده که به احترام «قتیبه» فاتح مسلمان شهر به اسم او نامگذاری شده بود، از همان آغاز بر اصول اسلام پایبند بود. در سال 133 ق (750 م) شریک بن شیخ المهری در بخارا شورشی بر ضد سلسله تازه تاسیس عباسی به راه انداخت که توسط زیاد بن صالح، یکی از فرماندهان ابومسلم خراسانی و با همکاری بخارا خدات سرکوب گردید. با این وجود بخارا خدات سال بعد به اتهام ارتداد محکوم و به فرمان ابومسلم به قتل رسید. بنیات برادر و جانشین حکمران بخارا (اگر چه برادر دیگر او اسکان[14] ممکن است در این میان چند سالی حکومت کرده باشد) در دوره خلافت مهدی و احتمالا در سال 166 ق (782 م) به اتهام همراهی با المقنع بدعتگذار به مرگ محکوم شد. از این زمان به بعد ظاهرا بخارا خدات در اداره شهر نقش چندانی نداشت ولی به خاطر داشتن املاک وسیع همچنان نفوذ خود را در شهر حفظ کرد.
بنا به منابع در اولین سالهای حکومت اسماعیل سامانی، بخارا خدات از اداره املاک خود محروم شد ولی حکومت سامانی به او اجازه داد که مبلغ 20000 درهم که پیشتر درآمد املاک او بود از خزانه دولت دریافت کند؛ البته مشخص نیست که دولت تا چه مدت بر این تعهد پایبند بود.
از زمان قتیبه بن مسلم در بخارا در کنار حاکم محلی یک امیر یا عامل عرب حضور داشت که زیر نظر امیر خراسان که در مرو مستقر بود حکومت میکرد. بخارا با توجه به موقعیت جغرافیایی، بیش از سمرقند با مرو در ارتباط بود و حکمران بخارا در مرو برای خود کاخی داشت.[15] در قرن سوم ( نه میلادی) و با انتقال پایتخت خراسان از مرو به نیشابور، اداره بخارا همچنان از اداره دیگر بخشهای فرارود مستقل ماند. تا سال 260 ق بخارا متعلق به سامانیان بود اما زیر نظر حکمرانی که بی واسطه از طاهریان دستور میگرفت اداره میشد. بعد از سقوط طاهریان (259/873)، یعقوب بن لیث برای مدتی کوتاه در بخارا به قدرت رسید، به همین خاطر علما و مردم بخارا به نصر بن احمد سامانی که در سمرقند حکومت میکرد متوسل شدند تا یعقوب را از بخارا بیرون کند. نصر برادر کوچکتر خود اسماعیل را به جانب بخارا گسیل کرد. با غلبه اسماعیل بر بخارا این شهر تا زمان سقوط سامانیان در اختیار آنان بود.
اسماعیل همچنان پس از مرگ برادرش نصر در سال 279 ق (892 م) در بخارا ماند و از آنجا شروع به تصرف بخشهای دیگر فرارود کرد. او پس از پیروزی بر عمر بن لیث در سال 287 ق (900 م) با تایید خلیفه به حکومت خراسان رسید. بدین ترتیب شهر بخارا مرکز حکومت سامانی گردید؛ گرچه بخارا در تمام دوران سامانی نتوانست با وسعت و ثروت سمرقند رقابت کند ولی می توان از بخارا به عنوان مهد شکوفایی و احیای زبان و ادبیات فارسی دری (جدید) یاد کرد.
بخارای دوره سامانی با جزئیات دقیق توسط جغرافیدانان عرب توصیف شده است؛ در این میان ما بیش از همه مدیون نرشخی و مصححان کار او هستیم. با مقایسه این توصیفات با خصوصیات فعلی شهر بخارا به روشنی میتوان دریافت که موقعیت جغرافیایی بخارا برخلاف برخی از شهرهای فرارود از جمله مرو و سمرقند تغییر نکرده و تنها بر وسعت آن افزوده شده است.[16] بخارا حتی پس از تخریبهای متعدد همواره در همان مکان و بر اساس نقشههای ثبت شده در قرن 3 ق (9 م) بازسازی شده است.
جغرافیدان های عرب بخارا را مثل خیلی دیگر از شهرهای ایران به سه بخش تقسیم می کنند: 1. (کهندژ که از قرن 7 یا 13 میلادی با عنوان ارگ شناخته شد)، 2. شارستان و 3. حومه یا ربض که بین بخش اصلی شهر و دیوارهایی که از دوره مسلمانان ساخته شده قرار داشت. ارگ از دورههای بسیار دور تا امروز در همان جای همیشگی یعنی شرق میدان که به ریگستان معروف بود قرار داشت. وسعت منطقه ارگ و محیط اطراف آن حدود یک مایل بود. کاخ بخارا خدات در منطقه ارگ قرار داشت و همان طور که استخری اشاره دارد این قصر مورد استفاده اولین امرای سامانی بود. بنا به گزارش مقدسی در دوره آخرین امرای سامانی از این کاخ به عنوان خزانه یا زندان استفاده میکردند. در کنار کاخ درمنطقه ارگ مسجد جامع که توسطه قتیبه بنا شده بود قرار داشت که ظاهرا به جای بتخانه ساخته شده بود. بعدها این مسجد جای خود را به دیوان خراج داد. ارگ در قرن 6 و 7 ق (12-13 م) بارها تخریب و بازسازی شد.
برخلاف بسیاری از شهرهای دیگر، ارگ بخارا نه داخل شارستان که خارج از آن واقع شده بود. در شرق ارگ مکان وسیعی بود که دومین مسجد جامع تا قرن 6 ق (12 م) در آنجا برپا بود. میتوان مشخص کرد کدام قسمت فعلی شهر با منطقه شارستان منطبق است زیرا بر اساس نوشته استخری در ارگ یا شارستان به خاطر بلندی منطقه رودخانهای جریان نداشت. بر اساس پلانی که خانیکوف از شهر تهیه کرده است، وسعت بخش مرتفع بخارا تقریبا دو برابر منطقه ارگ بود. در اطراف آن دیواری با هفت دروازه وجود داشت که نام تمام آنها توسط نرشخی و جغرافی دانان عرب به ثبت رسیده است.
برخلاف نظر نرشخی در زمان پیروزی اعراب تمام شهر تنها شامل شارستان میشد.[17] گرچه در بیرون شهر ساکنان پراکندهای زندگی میکردند که بعدها به جمعیت شهر اضافه شدند. نرشخی توصیف تقریبا دقیقی از جزئیات مکانشناسی شارستان ارائه داده است. مسجد جامع جدیدی توسط ارسلان خان محمد بن سلیمان در شارستان و در سال 515 ق (1121 م) ساخته شد. احتمالا در بخش جنوبی بخارا در قرن 10 ق (16 م) مدرسه میرعرب بنا گردید که مناره آن هنوز پابرجاست. بنا به گزارش نرشخی تا سال 235 ق (849-850 م) دور تا دور منطقه شارستان و حومه بارویی احداث شد. در قرن 4 (10) باروی دیگری بنا گردید تا بخشهای وسیعتری را در بر بگیرد. این دیوار 11 دروازه داشت که نام آنها توسط نرشخی و جغرافی دانان عرب ذکر شده است.
جدا از کاخ موجود در ارگ، کاخی نیز در ریگستان از دوره باستان وجود داشت. نصر بن احمد سامانی (301-331/914-943) کاخی بنا کرد که در آن جایی برای ده دیوان دولتی که نرشخی نام آنها را ذکر کرده در نظر گرفته شده بود.[18] در دوره حکومت منصور بن نوح (350-65/ 961-76) بنا به منابع این کاخ مورد آتشسوزی قرار گرفت اما با توجه به روایت مقدسی بقایای زیبای این کاخ در منطقه ریگستان همچنان وجود داشته است. ظاهرا در دوران سامانی کاخ شاهی دیگری در آبراه جوی مولیان منتهی به شمال ارگ وجود داشت. در دوره حکومت منصور بن نوح با توجه به این که منطقه ریگستان گنجایش نمازگزاران را نداشت، مصلای بزرگتری بنا شد. مصلای جدید در سال 360 ق (971 م) در نیم فرسخی ارگ و در جاده منتهی به روستای سمتین[19] قرار داشت. در قرن 4 ق (19 م) جمعیت شهر بسیار زیاد شد و وضعیت بهداشتی و آبرسانی شهر به هم ریخت. مقدسی و برخی از شاعران شهر را با آب و تاب بسیار توصیف میکنند.[20]
با مراجعه به آثار نرشخی و جغرافی دانان عرب میتوان اطلاعات در خور توجهی درباره روستاها و ییلاق اطراف شهر به دست آورد. استخری اسامی آبراههای منشعب شده از زرافشان برای آبیاری زمینهای اطراف را ذکر میکند. بر طبق نوشته نرشخی برخی از این آبراهها در دوره پیش از اسلام ساخته شده و نام بسیاری از آنها تا امروز همچنان موجود است. نیز بقایای حصار وسیعی که برای دفاع از شهر و روستاهای اطراف آن در برابر هجوم مغولان ساخته شده بود همچنان وجود دارد. نرشخی آغاز ساخت این حصار را در سال 166 ق (782 م) و پایان کار را در سال 215 ق ( 830 م) میداند.[21] شهر نه در مرکز که در نیمه غربی منطقه محاط در بارو واقع شده بود. این باروها پس از دوران حکومت اسماعیل بن احمد دیگر ترمیم نشدند. بعدها ویرانههای این باروها کنپرک[22] نامیده شد. ویرانههای این دیوار با نام کمپیر دوال (دیوار پیرزن) تا امروز بر حاشیه جلگهها بین نواحی زراعی بخارا و کرمینه پار برجاست.
با سقوط سامانیان (389/999) بخارا به تصرف حاکم ایلک خانی یا قراخانی درآمد و اهمیت سیاسی خود را از دست داد. در نیمه دوم قرن پنجم قمری (11 م) شمسالملک نصر بن ابراهیم در جنوب شهر، کاخ و شکارگاهی ساخت که آن را شمس آباد مینامیدند که پس از مرگ جانشینش خضر خان به ویرانه تبدیل شد. در سال 513 (1119) در محل شکارگاه مصلا ساخته شد. بخارا حتی در دوران انحطاط مرکزیت آموزشی و علمی خود را حفظ کرد. در قرن 6 ق (12 م) خانواده برجستهای از علما به نام خاندان آل برهان موفق به ایجاد سلسله مراتب روحانیون و شیوخ در بخارا شدند و نوعی خودمختاری در منطقه ایجاد کردند. بعد از جنگ قطوان (پنج صفر، 536/ 9 سپتامبر 1141) قراختائیان از طریق صدر یا رئیس خانواده بر بخارا مسلط شدند. صدور با روسای بت پرست روابط حسنه خود را حفظ کردند و در سال 1207 که با شورش (شیعی؟) از بخارا بیرون رانده شدند به قراختائیان پناه بردند.[23] در همان سال شهر به دست محمد بن تکش افتاد. او ارگ و دیگر بناها را بار دیگر برپا ساخت.
بنا به گزارش ابن اثیر، بخارا در 4 ذی الحجه 616 (10 فوریه 1220) به تصرف ارتش چنگیز خان مغول درآمد. تصرف ارگ 12 روز به طول انجامید؛ به جز مسجد جامع و برخی از کاخها بقیه شهر مورد غارت و آتش سوزی قرار گرفت. با توجه به منابع در دوره جانشین چنگیز بخارا به زودی بازسازی شد و دوباره به شهری پرجمعیت و مرکز آموزش تبدیل گردید.
در سال 636 ق (1238 م) یک شورش روستایی به رهبری محمود تارابی که نقش رهبر دینی را بازی میکرد صورت گرفت. این شورش پس از موفقیت ابتدایی بویژه در مقابل طبقه اشراف توسط مغولان سرکوب شد.[24] از اولین سالهای حکومت مغولان در بخارا اطلاعات چندانی در دست نیست. سید و ملاها همانند مقامات مذهبی دیگر ادیان از پرداخت مالیات معاف بودند. حتی یک شاهزاده مغول مسیحی مدرسهای به نام خانیه با هزینه خود در بخارا بنا کرد (جوینی، ج3، 9). در 7 رجب 671 (28 ژانویه 1273) بخارا به تصرف ارتش اباقا، ایلخان مغول درآمد و شهر ویران و از جمعیت تهی شد. این شهر در رجب 716 (19 سپتامبر تا 18 اکتبر 1316) از سوی مغولهای ایران و متحدشان جغتای یساور مورد تاخت و تاز قرار گرفت. بخارا در دوره حکومت خاندان جغتای و تیموریان اهمیتی نداشت. کتاب «ملازاده معین الفقرا در ذکر مزارات بخارا» که در قرن 9 ق (15 م) نوشته شده درباره شهر بخارا در این دوره اطلاعات قابل توجهی به دست میدهد.[25] در این زمان کار بهاءالدین نقشبند (و. 791/ 1389) و درویشان پیرو وی یعنی نقشبندیان در بخارا رونق بسیاری داشت. الغ بیگ (و. 853/1449) مدرسه ای در مرکز بخارا بنا کرد.
در اواخر سال 905/ تابستان 1500 بخارا تحت رهبری شیبان خان به تصرف ازبکان در آمد و بجز دو دوره کوتاه یکی با قتل شیبانی در سال 916 ق (1510 م) و دیگری در سال 1153 ق (1740 م) تا زمان انقلاب روسیه در اختیار ازبکان بود. حکومت ازبکان صورت خاننشین داشت که به امیرنشینهای کوچک تقسیم میشد. پایتخت خان که معمولا مسنترین عضو خانواده حاکم بود در سمرقند قرار داشت اما شاهزادهای که توسط خان انتخاب میشد امیرنشین موروثی خود را حفظ کرده و معمولا در آنجا اقامت میکرد. دو تن از شاهزادگان خاندان شیبان، عبیدالله بن محمود ( 918-46/1512-39) و عبدالله بن اسکندر ( 964-1006/1557-98) پایتخت خود را در بخارا قرار دادند. در دوره حکومت آنها بخارا دوباره به مرکز زندگی سیاسی و فرهنگی تبدیل شد. شهر بخارا در طول دوران حکومت شاهزادگان سلسله بعدی یعنی خاندان هشترخانی همچنان اهمیت بیشتری نسبت به سمرقند داشت.
منابع تاریخ بخارا در دوران ازبکها بیشتر به صورت نسخه خطی است که از جمله این آثار می توان به تاریخ میرسید شریف راقم از 1113 / 1701، بدایع الوقایع یا تذکره زین الدین واصفی و بحر الاسرار فی مناقب الاخیار اثر محمد بن امیر والی اشاره کرد.[26] سیمونف[27] دو کار ارزشمند که مطالب قابل توجهی درباره بخارا دارد را به روسی ترجمه کرده است که عبارتند از عبیدالله نامه نوشته امیر محمد امین بخاری، تاشکند، 1957، و تذکره مقیم خانی نوشته محمد یوسف منشی، تاشکند، 1957.
در قرن 16 و 17 میلادی جمعیت فعالی از بازرگانان بخارا در مسیر جنوب تا ایران عصر صفوی و سواحل خلیج فارس، با مغولان هند، و دیگر خانات آسیای مرکزی و در شمال تا سیبری و مسکو در رفت و آمد و تجارت بودند. در این زمان روسها تا سیبری پیشروی کرده بودند. در دهه 1590 بازرگانان بخارا تشویق شدند تا در قلعههای تازه تاسیس روسیه مثل توبولسک[28] و تیومن[29] تجارت کنند. تمام تاجران آسیای مرکزی مایل بودند که آنها را با عنوان بخارایی بشناسند. منسوجات، پوست خز وبردگان از اقلام مهم تجاری بودند. تجارت برده در خانات مرکزی تا اواخر قرن نوزدهم ادامه یافت.[30] نکته مهم دیگر در رابطه با تجارت بخارا در طی عصرها حضور اجتماع قدیمی هنرمندان و بازرگانان یهودی در بخارا بود که در محله مخصوص یهودیان که امروز به نام محله کهنه معروف است زندگی میکردند. تاجران یهودی بخارا که مایل بودند با عنوان بخارایی شناخته شوند همه جا در آسیای غربی و سرزمینهای روسیه حضور داشتند.[31]
مورخان محلی دوران حکومت خان عبدعزیز (1055-91/ 1645-80) را آخرین دوره تمرکز خاننشینی در بخارا میدانند. پس از خان عبد عزیز هر یک از شاهزادگان اعلام استقلال کردند و قدرت خان در بخارا تنها بر بخش کوچکی از شهر محدود شد؛ حتی در آنجا حاکمیت و اقتدار تقریبا در دست یک اتالیغ بود که به نام او حکومت میکرد. در سال 1153 ق (1740 م) نادر شاه بخارا را به تصرف درآورد اما پس از مرگ او بخارا تحت سلطه یک خاندان جدید به ریاست اتالیق محمد رحیم از قبیله منغیت که ادعای خانیت کرده بود، استقلال خود را بازیافت. محمد وفا کرمانجی[32] در اثری تحت عنوان تحفه الخانی دوران حکومت اتالیق محمد رحیم را به ثبت رسانده است. جانشین او دانیار بیگ عنوان اتالیق را برگزید و به یکی از فرزندان خاندان چنگیز خان لقب پادشاهی را اعطا کرد. در سال 1785 ق (1199 م) پسر او مراد یا میرمعصوم مدعی پادشاهی شد و خود را امیر خواند.
توجه به امور مذهبی در دوره جانشینی او حیدر (1800-26 م) بسیار شدید و سختگیرانهتر از دورههای گذشته بود. او آخرین حاکم بخارا بود که به نام خود سکه زد. جانشین او نصرالله (1827-60 م) توانست با غلبه بر نجبا و گسترش حیطه تسلط خود پادشاهی خود را استحکام بخشد و قلمرو حکومتی خود را گسترش دهد. وقایع نگاران بومی در توصیف نصرالله به عنوان یک مستبد خون آشام با سیاحان اروپایی هم عقیدهاند. به جای نظامیان قبیلهای یک ارتش مقتدر ایجاد شد. در سال 1842 پایتخت خانات رقیب خوقند تصرف شد اما اشغال آن به طول نیانجامید. زمانی که مظفرالدین (1860-85 م) جانشین نصرالله به قدرت رسید، روسها جا پای مستحکمی درفراررود به دست آورده بودند. امیر پس از شکستهای متعدد به ناگزیر تسلیم روسها شد و از ادعای حکومت بر سیردریا که به تصرف روسها درآمده بود صرف نظر کرد. او ناگزیر در سال 1868 بخشی از قلمرو خود همراه با شهرهای جزق، اوراتوب، سمرقند و کته قورقان را به روسها واگذار کرد. اگر چه در سال 1873 قلمرو بخارا در غرب به هزینه خانات خیوه گسترش یافت. در دوره حکومت عبدالاحد (1885-1910 م) مرز بین بخارا و افغانستان تعیین شد و روسیه و انگلستان به توافق رسیدند که رودخانه پنج خط مرزی باشد.
روابط بخارا و روسیه نیز در همین دوران مشخص شد. احداث راه آهن در قلمروهای امیرنشین از سال 1887 آغاز شد اما ایستگاه بخارا ده مایل دورتر در شهری که امروزه با نام کاگن شناخته میشود بنا گردید. در سال 1910 میرعلیم پس از تحصیل در سن پتزربورگ به جانشینی پدر رسید. او تا دوره انقلاب حکومت کرد و سپس ناگزیر به افغانستان گریخت و تا پایان جنگ جهانی دوم در کابل زندگی کرد. از زمان انقلاب به بعد، بخارا بخشی از جمهوری ازبکستان شده که پایتخت آن شهر تاشکند است.
کاوشهای باستانشناسی و مکاننگاری بخارا از دهه 1930 پیشرفت بسیاری کرده است و نوشتههای افرادی چون شیشکین،[33] پگاچنکوا،[34] سخاریوا[35] و دیگران تا حدود زیادی بر دانش ما افزوده است. بناهای تاریخی موجود در بخارا عبارتند از: 1. مقبره اسماعیل سامانی (4 ق/ 10م)؛ 2. مناره کلان با 45.3 متر ارتفاع ( قرن 6 ق/12 م)؛ 3. مسجد مغاک عطار که آخرین بازسازی آن در سال 1547 صورت گرفته است؛ 4. مسجد نمازگاه (مصلا) که در سال 1119 بنا شده است؛ 5. یادبود سیف الدین بخارزی (و.1261)؛ 6. آرامگاهی در محل چشم ایوب (پایان قرن 14 م)؛ 7. مدرسه الغ بیگ که در سال 1585 بازسازی شده است؛ 8. مسجد کلان با مناره قدیمیتر در نزدیکی آن متعلق به قرن 16 میلادی؛ 9. مدرسه میر عرب (سال 1535 م ؟) 10. مسجد خواجه زین الدین که بارها بازسازی شده است. بناهای بسیار دیگری در خارج شهر و به صورت مخروبه وجود دارد.
بخارا در دوره اتحاد جماهیر شوری مرکز یک منطقه مدیریتی وسیع بود، اما از سال 1991 به بخشی از جمهوری مستقل ازبکستان تبدیل شد. این شهر به واسطه داشتن مزارع پنبه و صنعت نساجی همچنان اهمیت خود را حفظ کرده است. جمعیت بخارا بر اساس آمار سال 2005 حدود 300،000 نفر برآورد شده است.
واسیلی بارتولد و ریچارد نلسون فرای
مقدمه و ترجمه: مریم کمالی
فهرست منابع
For history in general, see R.N. Frye, C.E. Bosworth and Yuri Bregel, EIr art. Bukhara. i–iv. For the city’s name and pre- Islamic history, see Frye, Notes on the history of Transoxiana, in Harvard Jnal. of Asiatic Studies, xix (1956), 106–22, repr. in his Islamic Iran and Central Asia (7th–12th centuries), Variorum, London 1979, no. XV, and Bukhara _ nale, in D. DeWeese (ed.), Studies on Central Asian history in honor of Yuri Bregel, Bloomington 2001, 21–5. For the earlier Islamic period, see W. Barthold, Turkestan down to the Mongol invasion, London 1928, 100–17 and index; Frye, The history of Bukhara, Cambridge, Mass. 1954 (= tr. of Narshakh_’s history of the city, with comm. and bibl.), and Bukhara, the medieval achievement2, Costa Mesa 1996. For the later period, see Audrey Burton, Relations between the Khanate of Bukhara and Ottoman Turkey, 1558–1702, in Internat. Jnal. of Turkish Studies, v (1991), 83–103; eadem, The Bukharans. A dynastic, diplomatic and commercial history 1550–1702, Richmond, Surrey 1997. For architecture and monuments, see G.A.Pugachenkova, Samarkand, Buchara, Berlin 1975; eadem and E.V. Rtveladze, EIr art. Bukhara. v. Archeology and monuments.
[1] . W. Barthold & R.N. Frye, “Bukhara” in E. Bosworth, 2007, Historic Cities of the Islamic World, Leiden, Boston: Brill: 58-63.
[2] . Mohammad Gharipour, Review, Middle East Journal, Vol. 64, No. 1 (Winter, 2010), pp. 157-158.
[3] . Pwy’r.
[4] . Numijkath.
[5] . Frye, Notes, in HJAS, in Bibl.
[6] . Bukhara finale.
[7] . HJAS, in Bibl.
[8] . Pwy’ewB.
[9] . Frye, Notes.
[11] . Schefer,7, tr. Frye, 9.
[14] . Skan.
[16] . N. Khanikov, Opisanie Bukharsago khanstva, St. Petersburg 1843, 79 ff.
[19]. Samatin.
[22] . Kanparak.
[25] . cf. Frye,in Avicenna commemoration volume, Calcutta 1955.
[26] . On these works see Storey, 381 ff.
[27] . A.A. Semenov.
[28] . Tobolsk.
[29] . Tiumen.
[30] . see Audrey Burton, The Bukharans. A dynastic, diplomatic and commercial history 1550–1702).
[31] . See W.J. Fischel, The Jews of Central Asia (Khorasan) in medieval Hebrew and Islamic literature, in Historia Judaica vii [1945], 29–50; M. Zand, EIr art. Bukhara. vii. Bukharan Jews).
[32] . Karminagi.
[33] . Shishkin.
[34] . Pugachenkova.
[35] . Sukhareva.