نمایش موارد بر اساس برچسب: تاریخ اجتماعی
کمبود گزارشات دقیق از زندگی روزانه در دوران میانه ایران
یکی از اساسیترین مشکلات انجام تحقیق در دوره میانه ایران بویژه در مورد تاریخ اجتماعی کمبود گزارشات دقیق و جزئی از زندگی روزانه مردم است. علاوه بر گزارشات اندک به جا مانده که در آثار مختلف از جمله سفرنامه، کتابهای تاریخی و ادبی و نیز منابع مذهبی، فقهی و حقوقی به چشم میخورد و بخش مهمی از تاریخ میانه ایران را تشکیل میدهد، کمبود گزارشات قابل اعتماد میتواند به مانعی بزرگ در انجام تحقیقات دقیق و موشکافانه تبدیل شود. از سوی دیگر در جهانی که تصمیمهای درست در امور اجتماعی بر مبنای شناخت صحیح و مستند از جامعه صورت میگیرد، بیتردید کمبود گزارشات جزئی و حرفهای خللی جبران ناپذیر در سیاستهای کاربردی و تصمیم های حیاتی برای یک ملت به همراه خواهد داشت.
با این همه، هستند محققان برجستهای که با همین منابع محدود، تحقیقات قابل توجهی در خصوص تاریخ اجتماعی ایران در دوره میانه انجام دادهاند. کتاب زندگی روزانه در امپراتوری مغول نوشته جورج لین از معدود کارهای محققانهای است که به بررسی تاریخ اجتماعی امپراتوری مغول بویژه دو کشور ایران و چین میپردازد.[1] این کتاب در یک پیشگفتار و 12 فصل تنظیم شده که مروری کوتاه بر مطالب آن میتواند چشمانداز مناسبی از یک بررسی عالمانه در زندگی اجتماعی مغولان بگشاید که به تمامی بر پایه گزارشات محدود موجود در مکتوبات تاریخی بنا شده است و از این رو سرمشق مناسبی برای تحقیق در زوایای تاریک تاریخ اجتماعی در دوره میانه به دست می دهد. فصول این کتاب عبارتند از:
فصل اول مروری کوتاه بر تاریخ امپراتوری مغول: در این فصل مراحل شکلگیری امپراتوری مغول به عنوان پهناورترین امپراتوری به لحاظ وسعت جغرافیایی به طور خلاصه مرور میشود. حمله چنگیز به چین و ایران، شکلگیری نظام سیاسی و حقوقی جدید تا مرگ چنگیز و تقسیم امپراتوری میان فرزندان او و سپس شکلگیری دو امپراتوری یوآن (769-668)(1368-1271) در چین و حکومت ایلخانان (735-653)(1335-1256)در ایران از جمله موضوعاتی است که لین به در فصل اول از نظر میگذراند.
در فصل دوم با عنوان «زندگی کوچنشینی» به بررسی «شکل و ساختار جامعه کوچنشینی پرداخته و تغییراتی که جوامع قبلیهای اوراسیا در دوران حکومت مغولان و بویژه چنگیز خان از سر گذراندهاند مورد بررسی قرار میگیرد. ویژگیهای جوامع قبیلهای و کوچنشین مغول و روابطی که آنها با جوامع یکجانشین از جمله ایران و چین تا پیش از حملع مغول داشتند از موضوعات شاخص این فصل است. نکته قابل توجه آن است که قدرت سیاسی اقوام ترکی-مغولی در دست رئیس قبیله یا همان خان قبیله قرار دارد. این قبایل که در مناطق وسیع استپی موسوم به اوراسیا زندگی میکردند مبتنی بر دو عامل اشرافیت قبیلهای بویژه رئیس قبیله و نیز قدرت مذهبی شمن نوع جدید از نظام سیاسی را در جهان عصر میانه بنا نهادند. نویسنده در این دو فصل که بیشتر به صورت مقدمهای بر موضوع اصلی کتاب است سعی دارد به معرفی وضعیت سیاسی و جغرافیایی و نوع زندگی مغولان بپردازد تا خواننده با نگاه دقیقتر فصلهای بعدی کتاب را مورد مطالعه قرار دهد.
ده فصل بعدی که به طور دقیقتر به موضوع تاریخ اجتماعی میپردازد عبارتند از: «ویژگیهای ظاهری»، «شیوه سکونت»، «ارتش»، «سلامت و پزشکی»، «نوشیدنی»، «غذا»، «مذهب»، «قانون و نظام حقوقی»، «زنان» و «داستانهای عامیانه از مغولستان». همان طور که از عناوین این فصول برمیآید، این کتاب سعی دارد مبتنی بر گزارشات به جا مانده از مورخان، ادبا، مبلغان دینی و نیز جهانگردان، زندگی روزانه مردم از غذا و نوشیدنی گرفته تا پوشاک و خانه و نیز مذهب و نظام حقوقی و قضایی را مورد بررسی قرار دهد.
در این مقاله سعی میشود با مروری کوتاه بر گزارشات فصل سوم کتاب یعنی فصل مربوط به «ویژگیهای ظاهری»، بر اهمیت در اختیار داشتن گزارشات و توصیفات مبسوط از زندگی روزانه برای انجام یک تحقیق کامل در زمینه تاریخ اجتماعی تاکید کند. در این فصل لین با توجه به گزارشات مختلف به معرفی شکل ظاهر مغولان از جمله شکل صورت، بدن، نوع لباس، تزئینات و زیورآلات آنها میپردازد.
با توجه به موضوع مقاله اولین نکته قابل توجه در خصوص گزارشات برجا مانده از زندگی روزانه مغولان آن است که بیشتر این مطالب توسط گردشگران، مبلغان مذهبی و بعضا جاسوسان اروپایی که از بخشهای مختلف امپراتوری مغول بازدید میکردهاند تهیه شده است.
فرایر کارپینی، مبلغ مسیحی که از طرف پاپ در سال 644-642 به امپراتوری مغول سفر کرده بود، یکی از دقیقترین گزارشات را از زندگی روزانه مغولان به دست میدهد. لین با آوردن بخشهایی از گزارش کارپینی عنوان میکند که: «از خلال گزارش او میتوان دریافت که مردان و زنان مغول در بسیاری مواقع پوشش یکسانی دارند به طوری که تشخیص جنسیت آنها بسیار دشوار است. آنها لباسهایی بلند از جنس کرباس با زیرجامهای از کتان یا ابریشم به تن دارند که در پایین لباس چاک خورده و در میانه تن بند دارد. زنان شوهر کرده لباسهای بسیار بلندی به تن دارند که از جلو باز میشود».[2]
به همین صورت، ویلیامز روبروک، که کمی پس از فرایر کارپینی از لوئیس چهارم پادشاه فرانسه به قراقروم پایتخت امپراتوری مغول سفر کرده بود با دقت بسیار به توصیف شکل و ظاهر مغولان میپردازد. لین ضمن اشاره به فرازهایی از توصیفات روبروک آورده است که: «روبروک نظارهگر دقیق مغولان بود. او در گزارش خود به لوئیس چهارم پادشاه فرانسه نه تنها لباس و ظاهر مغولان که حتی عادات و خصوصیات رفتاری آنها را نیز با دقت توصیف کرده است.»[3] کاراکاس(1272-1201)، مورخ و کشیش ارمنی نیز که مدتی در اسارت مغولان به سر برده بود به توصیف شکل و ظاهر مغولان پرداخته است. [4]
لازم به توجه است که نه تنها شمار گزارشات تهیه شده توسط اروپائیها بسیار بیشتر از توصیفات آمده در کل منابع فارسی و چینی است، بلکه مطالب اروپاییها به لحاظ ارائه گزارشات دقیق از حوادث مختلف و شرایط اجتماعی آنها بر نمونههای پارسی و چینی آن برتری دارد. لین با اشاره به همین گزارشات اروپایی بر اهمیت لباس در جامعه مغولی تاکید میکند:
«جامه و نحوه تزئین آن در جامعه مغولی حتی پیش از تهاجمات آنها به سرزمینهای متمدن و تشکیل امپراتوری اهمیت بسیاری داشته است. شمار بسیار پارچه بافان مسلمان که در دوره امپراتوری یوان به چین سفر کردهاند بر اهمیت منسوجات و جامه در جامعه مغولی تاکید دارد» (ص 42).
اگر چه حملات مغولان به سرزمینهای متمدن بیشتر به منظور دستیابی به سرزمینهای حاصلخیز صورت میگرفت، «اشتیاق مغولان به داشتن طلا و دیگر سنگهای قیمیتی، که در تزئین جامه های فاخر مغولی به کار می رفت، یکی از نیروهای محرکی بود که مغولان را به سمت سرزمینهای متمدن و یکجانشین سوق میداد» (ص 48). مارکوپلو، برجسته ترین جهانگرد اروپایی به دربار مغول، از علاقه آنها به جامههای فاخر و آراسته به زیورآلات در سفرنامه خود اشاره کرده است.[5]
نباید از نظر دور داشت که با وجود تمام ویرانیهایی که در اثر حمله مغول در ساختارهای اجتماعی و فکری ایران ایجاد شد، علم تاریخ و تاریخنگاری پیشرفت بسیار کرد و کتابها و منابع تاریخی بسیاری بر اثر آن پدید آمد. کتاب جامع التواریخ خواجه رشیدالدین فضل الله (717-648)(1318-1247) از جمله آثار ارزشمندی است که می توان در آن گزارشات دقیقی از وضعیت سیاسی و نیز اجتماعی ایران در عهد مغول به دست آورد.[6] در کنار کتاب های تاریخی می توان به منابع ادبی بویژه شعر نیز اشاره کرد که توصیفات برجامانده از امیرخسرو دهلوی شاعر بزرگ پارسی زبان(1324-1253) از نمونه این آثار است که از ظاهر چند تن از اسرای مغول به دست داده است.[7]
مشکل نداشتن گزارشات در مورد تاریخ میانه ایران در مورد دورههای پیش از مغول به مراتب بیشتر است و از همین رو بازسازی تاریخ اجتماعی ایران در دورههای پیش از مغول که هنوز پای گردشگران و مبلغان مسیحی به ایران باز نشده بود بسی دشوارتر است. البته نباید فراموش کرد که منابع به جا مانده شامل تمام گزارشات نوشته شده در دوره میانه ایران درباره وضعیت اجتماعی مردم نیست چراکه بسیاری از منابع و اسناد بر اثر جنگها و حملات پی در پی به ایران از میان رفتهاند؛ بخصوص که بسیاری از گزارشات که بعضا در کتابخانهها و آرشیوهای بزرگ دولتی محافظت میشده، بنا به انگیزه های سیاسی و مذهبی در آتش جهل و استبداد سوختهاند.
با این همه، کمبود گزارشات دقیق از زندگی روزانه تنها یکی از مسائل اساسی انجام تحقیق در خصوص تاریخ اجتماعی ایران در دوره میانه است. از میان منابع به جا مانده نیز به ندرت میتوان گزارشات دقیق و جزئی از شرایط اجتماعی جامعه ایران در دوره میانه به دست آورد. همین مساله نشان میدهد که فرهیختگان عصر میانه از مورخ و ادیب گرفته تا جهانگردان و علما نیاموخته بودند که چگونه از وقایعی که خود شاهد روی دادن آنها بودهاند و یا مکانهایی که بازدید میکردند گزارش دقیقی تهیه نمایند. به عبارت دیگر به نظر نمیرسد فرهیختگان ایران در مدارس و مکاتب آموزشی خود سنت گزارش نویسی از وقایع و رویدادهای مختلف از جمله جلسات بحث و مناظرات سیاسی، دیوانی، فکری، به ثبت رساندن آداب و رسوم اقشار مختلف مردم، و معرفی شهرها و آثار تاریخی مختلفی که بازدید میکردهاند را آموخته باشند. البته نمیتوان از این مساله به سادگی گذشت که در ایران بیشتر گزارشات به صورت شفاهی ارائه میشده و به طور کلی منطق شفاهی نسبت به منطق کتبی کاربرد بیشتری داشته است گویا سنت روایت شفاهی رویدادها و حفظ سینه به سینه آن به جای نوشتن گزارشی دقیق و همه جانبه از میراث اجدادی ماست.
شاید این مساله به ذهن خطور کند که چه بسا فرهیختگان عصر میانه نگاه متفاوتی به زندگی اجتماعی خود داشتهاند و از نظر آنها ضبط بسیاری از وقایع و یا ارائه گزارش از بسیاری از رویدادها ضروری به نظر نمیرسیده است. با این همه نمی توان از نظر دور داشت که در همین زمان محققان و جهانگردان اروپایی فارغ از هر هدفی که در تهیه گزارشات خود دنبال میکردند نگاه دقیقتری به همان وقایع و رویدادها داشتهاند و با نگاه کاربردیتری گزارشات خود را تهیه میکردند. درست است که آنها بیشتر این گزارشات را برای نیاز زمان خود و استفاده پاپ و پادشاهان اروپایی تهیه میکردند ولی همین مطالب علاوه بر اینکه در زمان خود دستمایه اتخاذ تصمیم های صحیح و کنش و واکنش های مناسب در برخورد با کشورها و حکومتهای مورد نظر را فراهم میکرد و این خود حربه ای موثر برای تسلیط و استیلای در دورانهای آتی شد به مرور زمان نیز به بخشی از شناسنامه زندگی مغولان و تاریخ اجتماعی آنها تبدیل شده و از این رو ارزش بینظیری یافته است.
با توجه به مساله مهم یعنی کمبود گزارشات دقیق در خصوص تاریخ میانه ایران، حال این سوال در ذهن ایجاد میشود که آیا محققان امروز ایران آن قدر از تاریخ درس آموختهاند که از وقایع مهم زندگی خودشان، جلسات بحث و تبادل آرا در موضوعات مختلف اداری، علمی و فرهنگی که در آن شرکت میکنند، مکانهایی که بازدید میکنند و در مجموع هر آن چه میتواند به شناخت بهتر از وضعیت اجتماعی جامعه کمک کند و بعدها به بخشی از تاریخ ایران تبدیل شود گزارش دقیق تهیه کنند؟ همان طور که از کتاب لین آموختیم گزارشات آمده از جزئیات زندگی هر روز از جمله خوراک و پوشاک و نحوه سکونت میتواند به بخشی مهم از تاریخ اجتماعی ایران تبدیل شود. درست است که تکنولوژی و ابزارهای آن فرایند ثبت وقایع را تسهیل کرده است ولی همین اسناد که به صورت عکس، فیلم و نقشه در میآیند باید با توصیفات دقیق و البته مکتوب از زندگی اجتماعی همراه شوند تا ارزشی دوچندان پیدا کنند. بویژه آن که بسیاری از موضوعات و پدیدههای اجتماعی هستند که هرگز نمی توان آنها را در چارچوب عکس و فیلم جاودانه کرد. صحنه تاریخ به ما گوشزد می کند که در بستر یک منطق مکتوب میبایست یک سنت گزارش نویسی را برپا داشت.
مریم کمالی
[1] . George Lane, Daily Life in the Mongol Empire, Westport, Connecticut and London: Greenwood Press, 2006.
[2] . Lane, Daily Life in the Mongol Empire, p. 44; “Travels of Friar Odoric,” in Henry Yule, Cathy and the Way Thither, Millwood, N.Y.; Kraus Reprint, 1967, pp. 228-29.
[3] . Lane, Daily Life in the Mongol Empire, pp. 40-42; William of Rubruck, The Journey of William of Rubruck to the Eastern Parts of the World, 1253-55, trans. From the Latin and ed. with an introductory notice, by William Woodville Rockhill, London: Hakluyt Society, 1990, ch. 6.
[4] . Lane, Daily Life in the Mongol Empire, p. 33; Grigor of Akanc, History of the Nation of Archers, trans. R. Blake and R. Frye, Cambridge: Harvard University Press, 1954, p. 295.
[5] . Lane, Daily Life in the Mongol Empire, pp. 48-50; Marco Polo, Complete Yule-Cordier Edition of Marco Polo’s Travels by Marco Polo and Rustichello of Pisa, The Project Gutenburg EBook of the Travels of Marco Polo, vols. 1 and 2.
[6] . Rashid al-Din, Jama’ al-Tavarikh, ed. Mohammad Roshan and Mostafah Musavi, Tehran: Nashr Alborz, 1994, 587-588.
تاریخ اجتماعی سنگ بنای نظریه های جامعه شناسی
دکتر تقی آزاد ارمکی استاد تمام دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران است. هرچند پایان نامه وی در دوره کارشناسی ارشد با تکیه بر جامعه شناسی نظری است اما در دوره دکتری در دانشگاه مریلند با انتخاب موضوع رساله «بررسي ريشه هاي نظريه ابن خلدون» بیش از پیش به مطالعات بین رشته ای نزدیک شده است. نگاهی به دامنه گسترده پژوهش ها و نگارش های دکتر آزاد نشان می دهد که پرداختن به موضوعات نظری رشته جامعه شناسی در کنار توجه به تاثیرگذاری و تاثیرپذیری این رشته در تعامل با سایر علوم و به خصوص تاریخ دغدغه علمی وی بوده است که حاصل آن را در کتاب هایی چون «تاریخ تفکر اجتماعی در اسلام از آغاز تا دوره معاصر»، «تغییرات اجتماعی در ایران»، «اندیشه اجتماعی متفکران مسلمان از خواجه نظام الملک تا مطهری» و چندین و چند کتاب دیگر می توان پیگیری نمود. وی همچنین مقالات،مصاحبه و ارایه های متعددی در سیمنارها داشته اند که در برخی از آنها سعی استاد در نزدیک سازی جریان نظری جامعه شناسی با تحلیل رویدادهای تاریخی بوده است .(برای اطلاع بیشتر در مورد آقای دکتر آزاد ارمکی به این سایت مراجعه کنید). در مصاحبه ذیل سعی می شود با تکیه بر مشترکات جامعه شناسی و تاریخ دیدگاه استاد را در حیطه دوره میانه تاریخ ایران جویا شویم .
آقای دکتر آزاد ضمن تشکر از شما که فرصت گران بهای خودتان را در اختیار ما قرار دادید، مصاحبه را با این سوال آغاز می کنم که ما تاریخ اجتماعی را چگونه تعریف کنیم که نه جامعه شناسی محض شود و نه تاریخ صرف؟ طوری که هم با فهم جامعه شناسی قابل درک بوده و هم با علم تاریخ قابل اثبات باشد.
تاریخ اجتماعی تاریخ اجتماعی است. تاریخ امور اجتماعی است. وقتی امور و حیات اجتماعی مهم می شوند تاریخی خواهند بود. امور اجتماعی که فی البداهه ایجاد نمی شوند و در نتیجه از بین نمی روند. آنها در گذر زمان ظهور کرده و دچار دگردیسی می شوند. ما به دانشی نیازمندیم تا ضمن اشاره به شروع امر خاص اجتماعی مسیری که طی کرده و تغییرات آن را به ما نشان دهد؛ این دانش و معرفت همان تاریخ اجتماعی است. البته جامعه شناسی هم علم مطالعه امور اجتماعی با توجه به تاریخ و تحولات آنها می باشد. جامعه شناسی طی مسیرش است که بر کلیت تاریخ اجتماعی سوار می شود. اگر تاریخ اجتماعی نباشد جامعه شناسی، میدانی برای کار و تحقیق نمی شناسد و در نتیجه برای ارائه تبیین و تفسیر علمی یا می بایستی اقدام به تهیه تاریخ اجتماعی کند یا این که بالاجبار به مجموعه ای از مبهمات و مفروضات و تخیلات تکیه بزند. اولین اقدام را جامعه شناسان غربی کرده اند. مثلا ماکس وبر سعی کرده است برای پاسخ به سوال مرکزی که داشته است به مطالعه تفصیلی تاریخ اروپا و شرق اقدام کند و بسیاری در ایران در اثر تنبلی علمی یا سیاست بازی به مجموعه ای از مفروضات و توهمات تکیه زده اند.
اما این که چه رابطه ای بین تاریخ اجتماعی و تاریخ هست، باید معلوم شود که کدام تعریف و تلقی از تاریخ مورد نظر است. اگر تاریخ را تاریخ اجتماعی می گیریم آن وقت بخش اعظم کارهای مورخان را از آنها گرفته ایم. تاریخ مادی، تاریخ سیاسی، تاریخ فرهنگی، تاریخ ملل و قومیت ها و ... بخش های دیگر کاری است که مورخان انجام می دهند. شاید بهتر باشد که تاریخ اجتماعی به معنی جدید آن را بخش عمده ای از تاریخ علمی بدانیم. در حوزه مطالعات تاریخی توجه به اجتماعیات در کنار سیاسیات و مادیات و ... مهم است. اما تاریخ معادل با تاریخ اجتماعی نیست. این دو خیلی با هم گره خورده اند و رشد هر یک به رشد و پویایی دیگری می انجامد.
رشته های علوم انسانی و اجتماعی در ایران وقتی خواهند توانست توضیح دهنده حیات ایرانی باشند که در ادامه حیات موثر و علمی رشته هایی چون تاریخ اجتماعی، تاریخ فرهنگی، تاریخ فرهنگ و تاریخ جامعه و تاریخ سیاست و تاریخ سیاسی و ... قرار گرفته باشند. اگر این تقدم و تاخر وجود نداشته باشد، علوم و رشته های اصلی انسانی و اجتماعی دچار اختلال معنایی و محتوایی شده و مجبور خواهند شد به آمار اجتماعی پناه برده که حاصل کارشان هم می شود، اثباتگرایی و کمی گرایی صوری.
جامعه شناس کل نگر که در پی یافتن علل رخدادهای اجتماعی است چگونه می تواند کار خود را با کار یک مورخ که اساس تحقیقات و مطالبش را بر جزئیات وقایع قرار داده است هماهنگ کند؟
فهم پدیده های اجتماعی وقتی برای جامعه شناس ممکن است که اطلاعات و آمار و شواهد کافی وجود داشته باشد. در صورت وجود جزئیات وقایع فهم کلی آنها ممکن است. کاری که مورخ انجام می دهد به منزله تهیه مواد خام برای ساختن بنایی است که جامعه شناس آن را خواهد ساخت. بدون وجود مواد اولیه کار زیادی نمی شود کرد فقط می توان نقشه ساختمان را روی کاغذ کشید و در مورد ساختمان بحث و گفتگو کرد. ساختن ساختمان وقتی ممکن است که هم نقشه وجود داشته باشد و هم زمین و محل ساختمان و هم داعیه و اراده ساختن ساختمان و هم مواد و مصالح مناسب برای ساختن. فقدان هر یک از موارد اشاره شده ساختن بنایی را غیر ممکن می کند. ما در ارائه تفسیر و تحلیلی در مورد پدیده ای اجتماعی به لحاظ تاریخی نیازمند وجود مجموعه ای از عوامل و شرایط هستیم. فقدان هر یک به معنی شروع نکردن یا در صورت شروع کردن خراب شدن حاصل کار (ساختمان) است.
نمی گویم که کار مورخ فقط تهیه اطلاعات در مورد امور گذشته است. یکی از کارهای مورخ این است. کاری که مورخ در کف و حداقل انجام می دهد اولین و مهمترین نقطه اتصال و ارتباط با جامعه شناسی است. جامعه شناسی که امکان دسترسی بی واسطه با واقعیتهای تاریخی ندارد نیازمند مورخ و تاریخ است. در صورت وجود داده های تاریخی که مورخ در تهیه آنها موثر و مهم بوده است، کار جامعه شناسی تاریخی امکان پیدا می کند. جامعه شناسی تاریخی که در مورد وضعیت جامعه به لحاظ تاریخی به بحث و بررسی خواهد پرداخت، نیازمند به مورخ است. به طور مثال وقتی که جامعه شناس در مقابل این سوال قرار گیرد که «دین و دینداری به لحاظ تاریخی در ایران چگونه بوده و چه تغییراتی را طی کرده است؟» نیازمند به جزئیات تاریخی در مورد دین و دینداری و اجتماعی دینداران و مراسم دینی و هزاران مورد دیگر است. بدون وجود این نوع اطلاعات جامعه شناس امکان پاسخ دادن به سوال را نخواهد داشت. برای همین هم هست که اکثر جامعه شناسانی که در مورد وضعیت دینداری ایرانیان سخن گفته اند اطلاعات دقیقی نداشته اند به کلی گویی اقدام کرده اند. همان حرف ها و داعیه های مطرح شده در دیگر کشورها و جهان های اجتماعی را تکرار کرده و در نتیجه کمترین تصویری از جهان ایرانی ارائه نداده اند. اگر کمی بیشتر در این زمینه بحث کنیم خواهیم فهمید که تاریخ و اطلاعات تاریخی که مورخ در تولید آنها مهم و موثر است به چه میزان در فهم دیروز ایران که تعیین کننده امروز ایران است موثر است. ما وقتی نمی دانیم که خانواده ایرانی در گذشته چه وضعیتی داشته است کلی گویی کرده و می گوییم که در گذشته خانواده در ایران نبوده است یا این که همیشه در ایران نظام قبیله ای و ایلی حاکم بوده است و خانواده هسته ای پدیده ای جدید در ایران است. در حالی که اطلاعات و اسناد و آمار و شواهد نشان از وضعیت های دیگر در خانواده ایرانی است. اینجاست که می توان نقش و جایگاه تاریخ و مورخ وداده های تاریخی را در فهم درست ایران به لحاظ تاریخی دید. در نتیجه ادعایم این است که تاریخ در اولین گام از طریق ارائه اسناد و شواهد و آمار و داده های درست زمینه فهم دقیق جامعه شناس را در مورد گذشته تاریخی اش بدست می دهد. در ادامه است که مورخ و تاریخ نقش مهم تری در توسعه جامعه شناسی دارند که وارد آن نمی شوم.
از منظر یک جامعه شناس انتظار شما از علم تاریخ چیست؟
انتظاری که من به عنوان جامعه شناس از این رشته علمی دارم، حضور دقیق آن است. تاریخ فقط روایت سیاسی از گذشته نیست همانطور که تاریخ به معنی علم بیان حوادث منفرد و مهم هم نیست. تاریخ اعم از حوادث سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی است. درتاریخ می بایستی همه امور را پی جویی کرد. نمی بایست فقط به بیان وضعیت زندگی و اثرات آدم های مهم و دولت ها و حوادث مهم پرداخت. اینها مهم اند و لازم اما خیلی از امور دیگر هم هستند که در گذشته مهم جلوه نکرده اند اما امروز می توانند مهم باشند. اهمیت حادثه یا اطلاعی بستگی به شرایط و موقعیت دارد. در فهم گذشته بسیاری از امور مهم هستند. اینکه چه اموری مهمتر است بایستی کمی دقت کرد و در این زمینه وقت گذاشت. وقتی می توان به بحث در مورد حوادث و وقایع پرداخت که تصویری از همه آنها داشته باشیم. ولی زمانی که مورخ فقط بعضی از سطوح و ابعاد زندگی اجتماعی را مطرح کرده است، آن وقت تنگی فهم و ناتوانی تحلیل فراهم خواهد شد. ناتوانی در تحلیل گذشته ریشه در کمی اطلاع در مورد گذشته دارد. به عبارت دیگر، گذشته از طریق اطلاعات و اسنادی که وجود دارد مهم می شود. فقدان آمار و اطلاعات و اسناد به معنی عدم حضور گذشته و فقدان اثرگذاری آن است.
نسبت رخدادهای واقع شده در تاریخ میانه را با وقایع امروز چگونه می دانید؟ مثلا حمله مغول در وضعیت جامعه امروز ایران چه تاثیری گذاشته است؟ (یا اگر مثال دیگری در ذهن دارید بفرمائید)
مراجعه به تاریخ از چندین منظر صورت می گیرد. اولین منظر عبرت آموزی است. دومین منظر نقد وضعیت معاصر است و سومین منظر فهم قواعد حاکم بر رفتار و سیاست های گذشته برای تعیین سیاست و روش زندگی در دوره جدید است. در هر یک از منظرهای اشاره شده تاریخ میانه دارای اهمیت است. زیرا اولا نامیدن دوره میانه به معنای شرایط میانی زندگی ایرانیان است. نه دوره مدرن است که مقتضایات خاصی داشته باشد و نه دوره قدیم است. دوره میانه در تعیین سرنوشت دوره معاصر بسیار تعیین کننده است. زیرا ایران شکست هایی که داشته است و سرزمین هایی که از دست داده است را در دوره بعدی هم ادامه می دهد. مغول سرنوشت ایران و تاریخ ایران را تغییر داده است. ساختار اجتماعی و اقتصادی، مناسبات سیاسی، نظام فرهنگی و نگاه به بیگانه و دشمن تغییرات اساسی کرده است. به همین دلیل هم هست که ما با ایران جدیدی روبرو هستیم. مغول هر اتفاقی که برای ایران داشته است، ساحت جدیدی از آن در مقایسه با دیگر ملل ظهور کرده و ما بعد از این مقطع زمانی است که با شرایط و معنی جدیدی از ایران روبرو شده ایم.
شما در کارهای خود به دوره میانه تاریخ ایران نیم نگاهی داشته اید، می توانید در این زمینه کمی توضیح دهید؟
دوره میانی جهان ایرانی را دچار تغییرات اساسی کرده است. متفکران ایرانی اسلامی نیز در این دوره دارای مشخصات اندیشه ای خاصی هستند. به طور خاص ما با دو متفکر اجتماعی مهم چون ابن خلدون و خواجه نصیر الدین طوسی روبرو هستیم. این دو متفکر ضمن این که دوره انتقال را به رسمیت شناخته اند، به بحث های جدیدی دست یافته اند. ابن خلدون از نظریه علم اجتماعی و خواجه از نظریه نهاد خانواده سخن گفته اند. هر یک این دو بحث را به دلیل اهمیت دوره و زمان و شرایط دنبال کرده اند. به طور خاص ابن خلدون است که سخن از میرایی و تولد جهان سخن گفته است و در نتیجه از علمی سخن می گویند که این تغییر موقعیت و شرایط را به رسمیت شناخته است. دوره میانی برای ما به لحاظ اجتماعی و فرهنگی فقط یک بیان زبانی نیست. بلکه حکایت از واقعیتی محقق و عینی است که سرنوشت جامعه ایرانی و جهان اسلام و جهان شرقی را تحت تاثیر قرار داده است.
چگونه می شود نظریه اجتماعی که یک پدیده دنیای مدرن است به دوران میانه تسری داد؟
تسری نظریه اجتماعی که معطوف به شرایط مدرن است بر دوره میانی امکان ندارد. این تسری وقتی است که دامنه حیات اجتماعی را دامنه دار به لحاظ زمانی بدانیم. وقتی دامنه تغییرات و تحولات را فراتر از شرایط معاصر بگیریم آن وقت است که به نظریه کلان تری در فهم این شرایط نیازمندیم. مثلا وقتی که سخن از تحولات جامعه ایرانی بعد از اسلام داریم، نیازمند به نظریه ای هستیم که شرایط معاصر و میانی را در بر می گیرد.
شما فرمودید که این روزها قصد پرداختن بیشتر به تاریخ اجتماعی دارید، در این زمینه چه دغدغه هایی را دنبال می کنید؟
علت توجه ما از حوزه جامعه شناسی به تاریخ اجتماعی نشان از نیاز اساسی در فهم تحولات اجتماعی و فرهنگی است. در میان متفکران و صاحب نظران اجتماعی ایرانی کمتر تصوری روشن از وضعیت ایران دوره های گذشته وجود دارد. کمتر درکی از افت و خیزهای اجتماعی در حوزه های متعددی چون خانواده، دین، سیاست، زندگی روزمره، اقتصاد، تولید، معاش و ... وجود دارد. برای من در فهم حیات اجتماعی ایرانی به لحاظ تاریخی یک سوال اساسی مطرح است که این سوال در عبارتهای متعددی قابل طرح است: «وقتی ما از نحوه زندگی مردم ایرانی اطلاع نداریم چگونه می توانیم در مورد تحولات اجتماعی سخن بگوییم؟ یا این که «بدون درک جزئیات حیات ایرانی چگونه امکان ارائه فهم عام و کلی در مورد این جامعه و مردم امکان پذیر است؟» داعیه ای که ما را به تاریخ اجتماعی و تاریخ فرهنگی ایران وارد کرده است، ریشه در فقدان اطلاعات و داده های جزئی در مورد زندگی مردم ایران است. متاسفانه بسیاری از کسانی که خود را صاحب نظر تاریخ اجتماعی و اندیشه ای ایرانی می دانند، بدون ارجاع به جزئیات تاریخی ایران به کلی گویی اقدام کرده و به طور خاص از نظریه هایی چون استبداد ایرانی یا شکاف دولت و ملت یاد کرده اند. این افراد برای اثبات نظریه مورد نظرشان بیش از اینکه به تاریخ اجتماعی ایران توجه کنند به داعیه های متفکران غربی تاکید کرده اند. آنها از بیان کلی که متفکران غربی در مورد جهان ایرانی دارند استفاده کرده و در مورد ایران به قضاوت پرداخته اند. من برای گذر از این بن بست فکری و اجتماعی ورود به تاریخ اجتماعی را ضروری می شناسم. مدعی ام کسانی که قصد داوری در مورد ایران به لحاظ تاریخی دارند بایستی تصویری روشن از روند زندگی مردم و وضعیت نهادهای اجتماعی در ایران گذشته تا حال داشته باشند. در نتیجه ارائه هر نوع داوری در مورد ایران نمی تواند بدون اتکا به تاریخ اجتماعی صورت گیرد. این کاری است که باید هم مورخان ما به آن توجه داشته باشند و هم جامعه شناسان در این زمینه تلاش کنند. در نتیجه تاریخ اجتماعی حوزه ای بین رشته ای (جامعه شناسی، تاریخ، اقتصاد، فرهنگ، و جغرافیا)می باشد. تلاش جمعی اصحاب متعدد رشته های علوم اجتماعی فضای شکل گیری و رشد این رشته را فراهم خواهد کرد. حاصل هر چه باشد سرنوشت دیگری برای جامعه شناسی و تاریخ و دیگر رشته ها رقم خواهد زد.
در پایان لازم می دانم از شما به خاطر پاسخ های تامل برانگیزی که به سوالات ما دادید صمیمانه تشکر کنم.
تنظیم مصاحبه: مریم کمالی
دکتر تقی آزاد ارمکی استاد تمام دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران است. هرچند پایان نامه وی در دوره کارشناسی ارشد با تکیه بر جامعه شناسی نظری است اما در دوره دکتری در دانشگاه مریلند با انتخاب موضوع رساله «بررسي ريشههاي نظريه ابنخلدون» بیشتر از پیش به مطالعات بین رشته ای نزدیک شده است. نگاهی به دامنه گسترده پژوهش ها و نگارش های دکتر آزاد نشان می دهد که پرداختن به موضوعات نظری رشته جامعه شناسی در کنار توجه به تاثیرگذاری و تاثیرپذیری این رشته در تعامل با سایر علوم و به خصوص تاریخ دغدغه علمی وی بوده است که حاصل آن را در کتاب هایی چون «تاریخ تفکر اجتماعی در اسلام از آغاز تا دوره معاصر»، «تغییرات اجتماعی در ایران»، «اندیشه اجتماعی متفکران مسلمان از خواجه نظام الملک تا مطهری» و چندین و چند کتاب دیگر می توان پیگیری نمود. وی همچنین مقالات و مصاحبه و ارایه های متعددی در سیمنارها داشته اند که در برخی از آنها سعی استاد در نزدیک سازی جریان نظری جامعه شناسی با تحلیل رویدادهای تاریخی بوده است .(برای اطلاع بیشتر در مورد آقای دکتر آزاد ارمکی به این سایت مراجعه کنید). در مصاحبه ذیل سعی می شود با تکیه بر مشترکات جامعه شناسی و تاریخ دیدگاه استاد را در حیطه دوره میانه تاریخ ایران نیزجویا شویم .
http://social.ut.ac.ir/members/tazad
آقای دکتر آزاد ضمن تشکر از شما که فرصت گران بهای خودتان را در اختیار ما قرار دادید، مصاحبه را با این سوال آغاز می کنم که ما تاریخ اجتماعی را چگونه تعریف کنیم که نه جامعه شناسی محض شود و نه تاریخ صرف؟ طوری که هم با فهم جامعه شناسی قابل درک بوده و هم با علم تاریخ قابل اثبات باشد.
تاریخ اجتماعی تاریخ اجتماعی است. تاریخ امور اجتماعی است. وقتی امور و حیات اجتماعی مهم می شوند تاریخی خواهند بود. امور اجتماعی که فی البداهه ایجاد نمی شوند و در نتیجه از بین نمی روند. آنها در گذر زمان ظهور کرده و دچار دگردیسی می شوند. ما به دانشی نیازمندیم تا ضمن اشاره به شروع امر خاص اجتماعی مسیری که طی کرده و تغییرات آن را به ما نشان دهد؛ این دانش و معرفت همان تاریخ اجتماعی است. البته جامعه شناسی هم علم مطالعه امور اجتماعی با توجه به تاریخ و تحولات آنها می باشد. جامعه شناسی طی مسیرش است که بر کلیت تاریخ اجتماعی سوار می شود. اگر تاریخ اجتماعی نباشد جامعه شناسی، میدانی برای کار و تحقیق نمی شناسد و در نتیجه برای ارائه تبیین و تفسیر علمی یا می بایستی اقدام به تهیه تاریخ اجتماعی کند یا این که بالاجبار به مجموعه ای از مبهمات و مفروضات و تخیلات تکیه بزند. اولین اقدام را جامعه شناسان غربی کرده اند. مثلا ماکس وبر سعی کرده است برای پاسخ به سوال مرکزی که داشته است به مطالعه تفصیلی تاریخ اروپا و شرق اقدام کند و بسیاری در ایران در اثر تنبلی علمی یا سیاست بازی به مجموعه ای از مفروضات و توهمات تکیه زده اند.
اما این که چه رابطه ای بین تاریخ اجتماعی و تاریخ هست، باید معلوم شود که کدام تعریف و تلقی از تاریخ مورد نظر است. اگر تاریخ را تاریخ اجتماعی می گیریم آن وقت بخش اعظم کارهای مورخان را از آنها گرفته ایم. تاریخ مادی، تاریخ سیاسی، تاریخ فرهنگی، تاریخ ملل و قومیت ها و ... بخش های دیگر کاری است که مورخان انجام می دهند. شاید بهتر باشد که تاریخ اجتماعی به معنی جدید آن را بخش عمده ای از تاریخ علمی بدانیم. در حوزه مطالعات تاریخی توجه به اجتماعیات در کنار سیاسیات و مادیات و ... مهم است. اما تاریخ معادل با تاریخ اجتماعی نیست. این دو خیلی با هم گره خورده اند و رشد هر یک به رشد و پویایی دیگری می انجامد.
رشته های علوم انسانی و اجتماعی در ایران وقتی خواهند توانست توضیح دهنده حیات ایرانی باشند که در ادامه حیات موثر و علمی رشته هایی چون تاریخ اجتماعی، تاریخ فرهنگی، تاریخ فرهنگ و تاریخ جامعه و تاریخ سیاست و تاریخ سیاسی و ... قرار گرفته باشند. اگر این تقدم و تاخر وجود نداشته باشد، علوم و رشته های اصلی انسانی و اجتماعی دچار اختلال معنایی و محتوایی شده و مجبور خواهند شد به آمار اجتماعی پناه برده که حاصل کارشان هم می شود، اثباتگرایی و کمی گرایی صوری.
جامعه شناس کل نگر که در پی یافتن علل رخدادهای اجتماعی است چگونه می تواند کار خود را با کار یک مورخ که اساس تحقیقات و مطالبش را بر جزئیات وقایع قرار داده است هماهنگ کند؟
فهم پدیده های اجتماعی وقتی برای جامعه شناس ممکن است که اطلاعات و آمار و شواهد کافی وجود داشته باشد. در صورت وجود جزئیات وقایع فهم کلی آنها ممکن است. کاری که مورخ انجام می دهد به منزله تهیه مواد خام برای ساختن بنایی است که جامعه شناس آن را خواهد ساخت. بدون وجود مواد اولیه کار زیادی نمی شود کرد فقط می توان نقشه ساختمان را روی کاغذ کشید و در مورد ساختمان بحث و گفتگو کرد. ساختن ساختمان وقتی ممکن است که هم نقشه وجود داشته باشد و هم زمین و محل ساختمان و هم داعیه و اراده ساختن ساختمان و هم مواد و مصالح مناسب برای ساختن. فقدان هر یک از موارد اشاره شده ساختن بنایی را غیر ممکن می کند. ما در ارائه تفسیر و تحلیلی در مورد پدیده ای اجتماعی به لحاظ تاریخی نیازمند وجود مجموعه ای از عوامل و شرایط هستیم. فقدان هر یک به معنی شروع نکردن یا در صورت شروع کردن خراب شدن حاصل کار (ساختمان) است.
نمی گویم که کار مورخ فقط تهیه اطلاعات در مورد امور گذشته است. یکی از کارهای مورخ این است. کاری که مورخ در کف و حداقل انجام می دهد اولین و مهمترین نقطه اتصال و ارتباط با جامعه شناسی است. جامعه شناسی که امکان دسترسی بی واسطه با واقعیتهای تاریخی ندارد نیازمند مورخ و تاریخ است. در صورت وجود داده های تاریخی که مورخ در تهیه آنها موثر و مهم بوده است، کار جامعه شناسی تاریخی امکان پیدا می کند. جامعه شناسی تاریخی که در مورد وضعیت جامعه به لحاظ تاریخی به بحث و بررسی خواهد پرداخت، نیازمند به مورخ است. به طور مثال وقتی که جامعه شناس در مقابل این سوال قرار گیرد که «دین و دینداری به لحاظ تاریخی در ایران چگونه بوده و چه تغییراتی را طی کرده است؟» نیازمند به جزئیات تاریخی در مورد دین و دینداری و اجتماعی دینداران و مراسم دینی و هزاران مورد دیگر است. بدون وجود این نوع اطلاعات جامعه شناس امکان پاسخ دادن به سوال را نخواهد داشت. برای همین هم هست که اکثر جامعه شناسانی که در مورد وضعیت دینداری ایرانیان سخن گفته اند اطلاعات دقیقی نداشته اند به کلی گویی اقدام کرده اند. همان حرف ها و داعیه های مطرح شده در دیگر کشورها و جهان های اجتماعی را تکرار کرده و در نتیجه کمترین تصویری از جهان ایرانی ارائه نداده اند. اگر کمی بیشتر در این زمینه بحث کنیم خواهیم فهمید که تاریخ و اطلاعات تاریخی که مورخ در تولید آنها مهم و موثر است به چه میزان در فهم دیروز ایران که تعیین کننده امروز ایران است موثر است. ما وقتی نمی دانیم که خانواده ایرانی در گذشته چه وضعیتی داشته است کلی گویی کرده و می گوییم که در گذشته خانواده در ایران نبوده است یا این که همیشه در ایران نظام قبیله ای و ایلی حاکم بوده است و خانواده هسته ای پدیده ای جدید در ایران است. در حالی که اطلاعات و اسناد و آمار و شواهد نشان از وضعیت های دیگر در خانواده ایرانی است. اینجاست که می توان نقش و جایگاه تاریخ و مورخ و داده های تاریخی را در فهم درست ایران به لحاظ تاریخی دید. در نتیجه ادعایم این است که تاریخ در اولین گام از طریق ارائه اسناد و شواهد و آمار و داده های درست زمینه فهم دقیق جامعه شناس را در مورد گذشته تاریخی اش بدست می دهد. در ادامه است که مورخ و تاریخ نقش مهم تری در توسعه جامعه شناسی دارند که وارد آن نمی شوم.
از منظر یک جامعه شناس انتظار شما از علم تاریخ چیست؟
انتظاری که من به عنوان جامعه شناس از این رشته علمی دارم، حضور دقیق آن است. تاریخ فقط روایت سیاسی از گذشته نیست همانطور که تاریخ به معنی علم بیان حوادث منفرد و مهم هم نیست. تاریخ اعم از حوادث سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی است. درتاریخ می بایستی همه امور را پی جویی کرد. نمی بایست فقط به بیان وضعیت زندگی و اثرات آدم های مهم و دولت ها و حوادث مهم پرداخت. اینها مهم اند و لازم اما خیلی از امور دیگر هم هستند که در گذشته مهم جلوه نکرده اند اما امروز می توانند مهم باشند. اهمیت حادثه یا اطلاعی بستگی به شرایط و موقعیت دارد. در فهم گذشته بسیاری از امور مهم هستند. اینکه چه اموری مهمتر است بایستی کمی دقت کرد و در این زمینه وقت گذاشت. وقتی می توان به بحث در مورد حوادث و وقایع پرداخت که تصویری از همه آنها داشته باشیم. ولی زمانی که مورخ فقط بعضی از سطوح و ابعاد زندگی اجتماعی را مطرح کرده است، آن وقت تنگی فهم و ناتوانی تحلیل فراهم خواهد شد. ناتوانی در تحلیل گذشته ریشه در کمی اطلاع در مورد گذشته دارد. به عبارت دیگر، گذشته از طریق اطلاعات و اسنادی که وجود دارد مهم می شود. فقدان آمار و اطلاعات و اسناد به معنی عدم حضور گذشته و فقدان اثرگذاری آن است.
نسبت رخدادهای واقع شده در تاریخ میانه را با وقایع امروز چگونه می دانید؟ مثلا حمله مغول در وضعیت جامعه امروز ایران چه تاثیری گذاشته است؟ (یا اگر مثال دیگری در ذهن دارید بفرمائید)
مراجعه به تاریخ از چندین منظر صورت می گیرد. اولین منظر عبرت آموزی است. دومین منظر نقد وضعیت معاصر است و سومین منظر فهم قواعد حاکم بر رفتار و سیاست های گذشته برای تعیین سیاست و روش زندگی در دوره جدید است. در هر یک از منظرهای اشاره شده تاریخ میانه دارای اهمیت است. زیرا اولا نامیدن دوره میانه به معنای شرایط میانی زندگی ایرانیان است. نه دوره مدرن است که مقتضایات خاصی داشته باشد و نه دوره قدیم است. دوره میانه در تعیین سرنوشت دوره معاصر بسیار تعیین کننده است. زیرا ایران شکست هایی که داشته است و سرزمین هایی که از دست داده است را در دوره بعدی هم ادامه می دهد. مغول سرنوشت ایران و تاریخ ایران را تغییر داده است. ساختار اجتماعی و اقتصادی، مناسبات سیاسی، نظام فرهنگی و نگاه به بیگانه و دشمن تغییرات اساسی کرده است. به همین دلیل هم هست که ما با ایران جدیدی روبرو هستیم. مغول هر اتفاقی که برای ایران داشته است، ساحت جدیدی از آن در مقایسه با دیگر ملل ظهور کرده و ما بعد از این مقطع زمانی است که با شرایط و معنی جدیدی از ایران روبرو شده ایم.
شما در کارهای خود به دوره میانه تاریخ ایران نیم نگاهی داشته اید، می توانید در این زمینه کمی توضیح دهید؟
دوره میانی جهان ایرانی را دچار تغییرات اساسی کرده است. متفکران ایرانی اسلامی نیز در این دوره دارای مشخصات اندیشه ای خاصی هستند. به طور خاص ما با دو متفکر اجتماعی مهم چون ابن خلدون و خواجه نصیر الدین طوسی روبرو هستیم. این دو متفکر ضمن این که دوره انتقال را به رسمیت شناخته اند، به بحث های جدیدی دست یافته اند. ابن خلدون از نظریه علم اجتماعی و خواجه از نظریه نهاد خانواده سخن گفته اند. هر یک این دو بحث را به دلیل اهمیت دوره و زمان و شرایط دنبال کرده اند. به طور خاص ابن خلدون است که سخن از میرایی و تولد جهان سخن گفته است و در نتیجه از علمی سخن می گویند که این تغییر موقعیت و شرایط را به رسمیت شناخته است. دوره میانی برای ما به لحاظ اجتماعی و فرهنگی فقط یک بیان زبانی نیست. بلکه حکایت از واقعیتی محقق و عینی است که سرنوشت جامعه ایرانی و جهان اسلام و جهان شرقی را تحت تاثیر قرار داده است.
چگونه می شود نظریه اجتماعی که یک پدیده دنیای مدرن است به دوران میانه تسری داد؟
تسری نظریه اجتماعی که معطوف به شرایط مدرن است بر دوره میانی امکان ندارد. این تسری وقتی است که دامنه حیات اجتماعی را دامنه دار به لحاظ زمانی بدانیم. وقتی دامنه تغییرات و تحولات را فراتر از شرایط معاصر بگیریم آن وقت است که به نظریه کلان تری در فهم این شرایط نیازمندیم. مثلا وقتی که سخن از تحولات جامعه ایرانی بعد از اسلام داریم، نیازمند به نظریه ای هستیم که شرایط معاصر و میانی را در بر می گیرد.
شما فرمودید که این روزها قصد پرداختن بیشتر به تاریخ اجتماعی دارید، در این زمینه چه دغدغه هایی را دنبال می کنید؟
علت توجه ما از حوزه جامعه شناسی به تاریخ اجتماعی نشان از نیاز اساسی در فهم تحولات اجتماعی و فرهنگی است. در میان متفکران و صاحب نظران اجتماعی ایرانی کمتر تصوری روشن از وضعیت ایران دوره های گذشته وجود دارد. کمتر درکی از افت و خیزهای اجتماعی در حوزه های متعددی چون خانواده، دین، سیاست، زندگی روزمره، اقتصاد، تولید، معاش و ... وجود دارد. برای من در فهم حیات اجتماعی ایرانی به لحاظ تاریخی یک سوال اساسی مطرح است که این سوال در عبارتهای متعددی قابل طرح است: «وقتی ما از نحوه زندگی مردم ایرانی اطلاع نداریم چگونه می توانیم در مورد تحولات اجتماعی سخن بگوییم؟ یا این که «بدون درک جزئیات حیات ایرانی چگونه امکان ارائه فهم عام و کلی در مورد این جامعه و مردم امکان پذیر است؟» داعیه ای که ما را به تاریخ اجتماعی و تاریخ فرهنگی ایران وارد کرده است، ریشه در فقدان اطلاعات و داده های جزئی در مورد زندگی مردم ایران است. متاسفانه بسیاری از کسانی که خود را صاحب نظر تاریخ اجتماعی و اندیشه ای ایرانی می دانند، بدون ارجاع به جزئیات تاریخی ایران به کلی گویی اقدام کرده و به طور خاص از نظریه هایی چون استبداد ایرانی یا شکاف دولت و ملت یاد کرده اند. این افراد برای اثبات نظریه مورد نظرشان بیش از اینکه به تاریخ اجتماعی ایران توجه کنند به داعیه های متفکران غربی تاکید کرده اند. آنها از بیان کلی که متفکران غربی در مورد جهان ایرانی دارند استفاده کرده و در مورد ایران به قضاوت پرداخته اند. من برای گذر از این بن بست فکری و اجتماعی ورود به تاریخ اجتماعی را ضروری می شناسم. مدعی ام کسانی که قصد داوری در مورد ایران به لحاظ تاریخی دارند بایستی تصویری روشن از روند زندگی مردم و وضعیت نهادهای اجتماعی در ایران گذشته تا حال داشته باشند. در نتیجه ارائه هر نوع داوری در مورد ایران نمی تواند بدون اتکا به تاریخ اجتماعی صورت گیرد. این کاری است که باید هم مورخان ما به آن توجه داشته باشند و هم جامعه شناسان در این زمینه تلاش کنند. در نتیجه تاریخ اجتماعی حوزه ای بین رشته ای (جامعه شناسی، تاریخ، اقتصاد، فرهنگ، و جغرافیا) می باشد. تلاش جمعی اصحاب متعدد رشته های علوم اجتماعی فضای شکل گیری و رشد این رشته را فراهم خواهد کرد. حاصل هر چه باشد سرنوشت دیگری برای جامعه شناسی و تاریخ و دیگر رشته ها رقم خواهد زد.
در پایان لازم می دانم از شما به خاطر پاسخ های تامل برانگیزی که به سوالات ما دادید صمیمانه تشکر کنم.
تنظیم مصاحبه: مریم کمالی