نمایش موارد بر اساس برچسب: تاریخ میانه

  محققان علم تاریخ هنوز تعریف دقیقی از تاریخ میانه ایران که موضوع مطالعه و بررسی ما در این تارنما است ارائه نداده‌اند و به همین خاطر دامنه زمانی تاریخ میانه ایران همچنان حدود و مرزهای دقیق و مشخصی ندارد. برای آن که تاریخ میانه را به لحاظ زمانی مشخص کنیم، می بایست معیارو شاخص‌های علمی داشته باشیم تا بتوانیم مرز تاریخ میانه را از دوره باستان و عصر جدید و معاصر متمایز نماییم. 

  انجام مطالعات مقایسه‌ای یکی از شیوه‌های اساسی است که می‌توان با بهره گرفتن از آن به معیارها و شاخص‌هایی برای تعریف دوره میانه دست یافت. البته توجه داشتن به مطالعات دیگر هرگز به معنای انطباق دادن تاریخ ایران با کشورها و مناطق دیگر نیست، چرا که ما به اصالت دوره‌های تاریخی باور داریم و بر این عقیده‌ایم که تاریخ هر سرزمین بنا به تجربه‌های تاریخی که مردمان آن سرزمین از سر گذرانده‌اند ویژگی‌های خود را دارد و از این رو حتی در زمینه دوره‌بندی نیز می‌بایست تعریف‌ها و شاخص‌های خود را داشته باشد. ولی این مساله مغایر با استفاده از معیارهای علمی دیگران برای ارائه تعریف دقیق‌تر نیست.

 وا‌ژه‌های Medieval  یاMiddle  

  در واژه‌نامه‌ها به این صورت تعریف شده است: «قدیمی ومد افتاده، کهنه و منسوخ، متروک، عقب افتاده، توسعه نیافته، ساده و دمدستی، دهاتی، بی‌فرهنگی و کم استعداد».[1] همان‌طور که از تعاریف داده شده برمی‌آید،  اصطلاح میانه چندان مفهوم مثبتی ندارد و بیشتر بر عقب ماندگی و به روز نبودن اشاره دارد. بربریت و اعمال و رفتار بی‌رحمانه از دیگر معانی است که از اصطلاح میانه استخراج می‌شود. [2]

  در تعریف دوره میانه نیز نوعی مفاهیم منفی به چشم می‌خورد که از آن جمله می‌توان به «دوره پس از کلاسیک، پیش از رنسانس، گوتیک و عصر بربرها و وحشیگری» اشاره کرد. [3]تمایلات منفی نسبت به دوره میانه و حوادث رخداده در آن آن‌قدر زیاد است که از این دوره با نام «عصر سیاه» یاد می‌کنند. [4] اصطلاح عصر سیاه توسط متفکران ایتالیایی در دوره رنسانس ایجاد شد. این متفکران که به دنبال زنده کردن عظمت‌های فرهنگی و تمدنی اروپا در دوره باستان و کلاسیک بودند، این اصطلاح را برای متمایز ساختن عصر خود از دوره پیشتر که از نگاه آنها برابر با عقب‌ماندگی در حوزه‌های مختلف فکری و فرهنگی بود به کار بردند. 

  اما بسیاری از متفکران علم تاریخ معتقدند که اصطلاح عصرپیش از رنسانس به خاطر بار منفی آن گمراه کننده است. این اصطلاح باعث بی‌توجهی به دستاوردهای مهم عصر میانه اروپا بویژه در مذهب، آموزش و حکومت‌داری است و این که این دوره زوایای بسیاری برای فهمیدن و کشف کردن دارد.[5]

 منظور متفکران علم تاریخ در اروپا از عصر میانه، از زمان سقوط امپراطوری روم در 476 میلادی تا فتح قسطنطنیه به دست سلطان محمد دوم در 1453 میلادی است. گرچه بنا به معیارهای مختلفی که برای تعیین این دوره از تاریخ اروپا و تمایز آن از دوره‌های پیش و بعد از آن انجام شده است، این مرزبندی همواره دقیق و خدشه‌ناپذیر نیست و بر آغاز و بویژه پایان آن که مصادف با عصر رنسانس در اروپا است اما و اگرهای زیادی وارد شده است. بسیاری از متفکران بنا به معیارهای مذهبی، هنری، اقتصادی و سیاسی پایان عصر میانه را قرن 13، 14 و یا 15 میلادی در نظر گرفته‌اند.[6]  

  بنا به توضیح کوتاهی که در مورد اصطلاح عصر میانه در اروپا زده شد، می‌توان به این نتیجه رسید که عصر میانه در هر سرزمین بنا به رخدادهای مختلفی که در آن کشور رخ داده است خصایل و ویژگی‌های خاص خود را دارد. بسیاری از متخصصان علوم انسانی اصولا به تقسیم‌بندی و دورهبندی در تاریخ اعتقادی ندارند و تاریخ ایران را جریان مداومی از حوادث و رویدادها می دانند که چون حلقه‌های زنجیر در هم گره خورده و هرگز قابل تفکیک و جداسازی نیستند. از جمله این اندیشمندان دکتر احمد اقتداری  و دکتر علی انوشهر  هستند که مصاحبه ایشان در همین سایت درج شده است.

  با این همه برخی از متفکران از جمله دکتر رسول جعفریان به تقسیم بندی تاریخ ایران به دوره های مختلف اعتقاد دارند. به نظر می‌رسد تقسیم تاریخ ایران به دوره‌های مختلف می‌تواند زمینه انجام تحقیقات دقیق‌تر را در مورد این دوره فراهم سازد. این دوره‌بندی می‌بایست بر اساس معیارهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، نظامی، معماری و هنری صورت ‌گیرد.  بر این اساس از شما خواننده عزیز خواستاریم تعریف‌ها و معیارهای علمی خود از دوره میانه ایران را برای ما ارسال نمایید تا در این تارنما به ثبت برسانیم.  

مریم کمالی



[1] . Longman Synonym Dictionary, Rodale Press, 1986, p. 714.

[2] . ibid.

[3] . The Oxford English Dictionary, 2nd edition, prepared by J.A. Simpson and E.S.C. Weiner. V. IX., Oxford University Press, 1098, p. 743.

[4] . ibid.

[6] . The Oxford English Dictionary, 2nd edition, prepared by J.A. Simpson and E.S.C. Weiner, vol. IX, Look-Mouke Clarendon Press, Oxford University Press, 1989, p. 743.

منتشرشده در مقاله

 

دکتر تقی آزاد ارمکی استاد تمام دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران است. هرچند پایان نامه  وی در دوره کارشناسی ارشد با تکیه بر جامعه شناسی نظری است اما در دوره دکتری در دانشگاه مریلند  با انتخاب موضوع رساله «بررسي ريشه ‏هاي نظريه ابن ‏خلدون» بیش از پیش به مطالعات بین رشته ای نزدیک شده است. نگاهی به دامنه گسترده پژوهش ها و نگارش های دکتر آزاد نشان می دهد که پرداختن به موضوعات نظری رشته جامعه شناسی  در کنار توجه به تاثیرگذاری و تاثیرپذیری این رشته در تعامل با سایر علوم و به خصوص تاریخ دغدغه علمی وی بوده است که حاصل آن را در کتاب هایی چون «تاریخ تفکر اجتماعی در اسلام از آغاز تا دوره معاصر»، «تغییرات اجتماعی در ایران»، «اندیشه اجتماعی متفکران مسلمان از خواجه نظام الملک تا مطهری» و چندین و چند کتاب  دیگر می توان پیگیری نمود. وی همچنین مقالات،مصاحبه  و ارایه های متعددی در سیمنارها داشته اند که در برخی از آنها سعی استاد در نزدیک  سازی جریان نظری جامعه شناسی با تحلیل رویدادهای تاریخی  بوده است .(برای اطلاع بیشتر در مورد آقای دکتر آزاد ارمکی به این سایت مراجعه کنید). در مصاحبه ذیل سعی می شود با تکیه بر مشترکات جامعه شناسی و تاریخ  دیدگاه  استاد را در حیطه دوره میانه تاریخ ایران جویا شویم .

 

آقای دکتر آزاد ضمن تشکر از شما که فرصت گران بهای خودتان را در اختیار ما قرار دادید، مصاحبه را با این سوال آغاز می کنم که ما تاریخ اجتماعی را چگونه تعریف کنیم که نه جامعه شناسی محض شود و نه تاریخ صرف؟ طوری که هم با فهم جامعه شناسی قابل درک بوده و هم با علم تاریخ قابل اثبات باشد.

تاریخ اجتماعی تاریخ اجتماعی است. تاریخ امور اجتماعی است. وقتی امور و حیات اجتماعی مهم می شوند تاریخی خواهند بود. امور اجتماعی که فی البداهه ایجاد نمی شوند و در نتیجه از بین نمی روند. آنها در گذر زمان ظهور کرده و دچار دگردیسی می شوند. ما به دانشی نیازمندیم تا ضمن اشاره به شروع امر خاص اجتماعی مسیری که طی کرده و تغییرات آن را به ما نشان دهد؛ این دانش و معرفت همان تاریخ اجتماعی است. البته جامعه شناسی هم علم مطالعه امور اجتماعی با توجه به تاریخ و تحولات آنها می باشد. جامعه شناسی طی مسیرش است که بر کلیت تاریخ اجتماعی سوار می شود. اگر تاریخ  اجتماعی نباشد جامعه شناسی، میدانی برای کار و تحقیق نمی شناسد و در نتیجه برای ارائه تبیین و تفسیر علمی یا می بایستی اقدام به تهیه تاریخ اجتماعی کند یا این که بالاجبار به مجموعه ای از مبهمات و مفروضات و تخیلات تکیه بزند. اولین اقدام را جامعه شناسان غربی کرده اند. مثلا ماکس وبر سعی کرده است برای پاسخ به سوال مرکزی که داشته است به مطالعه تفصیلی تاریخ اروپا و شرق اقدام کند و بسیاری در ایران در اثر تنبلی علمی یا سیاست بازی به مجموعه ای از مفروضات و توهمات تکیه زده اند.

اما این که چه رابطه ای بین تاریخ اجتماعی و تاریخ هست، باید معلوم شود که کدام تعریف و تلقی از تاریخ مورد نظر است. اگر تاریخ را تاریخ اجتماعی می گیریم آن وقت بخش اعظم کارهای مورخان را از آنها   گرفته ایم. تاریخ مادی، تاریخ سیاسی، تاریخ فرهنگی، تاریخ ملل و  قومیت ها و ... بخش های دیگر کاری است که مورخان انجام می دهند. شاید بهتر باشد که تاریخ اجتماعی به معنی جدید آن را بخش عمده ای از تاریخ علمی بدانیم. در حوزه مطالعات تاریخی توجه به اجتماعیات در کنار سیاسیات و مادیات و ... مهم است. اما تاریخ معادل با تاریخ اجتماعی نیست. این دو خیلی با هم گره خورده اند و رشد هر یک به رشد و پویایی دیگری می انجامد.

رشته های علوم انسانی و اجتماعی در ایران وقتی خواهند توانست توضیح دهنده حیات ایرانی باشند که در ادامه حیات موثر و علمی رشته هایی چون تاریخ اجتماعی، تاریخ فرهنگی، تاریخ فرهنگ و تاریخ جامعه و تاریخ سیاست و تاریخ سیاسی و ... قرار گرفته باشند. اگر این تقدم و تاخر وجود نداشته باشد، علوم و رشته های اصلی انسانی و اجتماعی دچار اختلال معنایی و محتوایی شده و مجبور خواهند شد به آمار اجتماعی پناه برده که حاصل کارشان هم می شود، اثباتگرایی و کمی گرایی صوری.

 

جامعه شناس کل نگر که در پی یافتن علل رخدادهای اجتماعی است چگونه می تواند کار خود را با کار یک مورخ که اساس تحقیقات و مطالبش را بر جزئیات وقایع قرار داده است هماهنگ کند؟

فهم پدیده های اجتماعی وقتی برای جامعه شناس ممکن است که اطلاعات و آمار و شواهد کافی وجود داشته باشد. در صورت وجود جزئیات وقایع فهم کلی آنها ممکن است. کاری که مورخ انجام می دهد به منزله تهیه مواد خام برای ساختن بنایی است که جامعه شناس آن را خواهد ساخت. بدون وجود مواد اولیه کار زیادی نمی شود کرد فقط می توان نقشه ساختمان را روی کاغذ کشید و در مورد ساختمان بحث و گفتگو کرد. ساختن ساختمان وقتی ممکن است که هم نقشه وجود داشته باشد و هم زمین و محل ساختمان و هم داعیه و اراده ساختن ساختمان و هم مواد و مصالح مناسب برای ساختن. فقدان هر یک از موارد اشاره شده ساختن بنایی را غیر ممکن می کند. ما در ارائه تفسیر و تحلیلی در مورد پدیده ای اجتماعی به لحاظ تاریخی نیازمند وجود مجموعه ای از عوامل و شرایط هستیم. فقدان هر یک به معنی شروع نکردن یا در صورت شروع کردن خراب شدن حاصل کار (ساختمان) است.

نمی گویم که کار مورخ فقط تهیه اطلاعات در مورد امور گذشته است. یکی از کارهای مورخ این است. کاری که مورخ در کف و حداقل انجام می دهد اولین و مهمترین نقطه اتصال و ارتباط با جامعه شناسی است. جامعه شناسی که امکان دسترسی بی واسطه با واقعیتهای تاریخی ندارد نیازمند مورخ و تاریخ است. در صورت وجود داده های تاریخی که مورخ در تهیه آنها موثر و مهم بوده است، کار جامعه شناسی تاریخی امکان پیدا می کند. جامعه شناسی تاریخی که در مورد وضعیت جامعه به لحاظ تاریخی به بحث و بررسی خواهد پرداخت، نیازمند به مورخ است. به طور مثال وقتی که جامعه شناس در مقابل این سوال قرار گیرد که «دین و دینداری به لحاظ تاریخی در ایران چگونه بوده و چه تغییراتی را طی کرده است؟» نیازمند به جزئیات تاریخی در مورد دین و دینداری و اجتماعی دینداران و مراسم دینی و هزاران مورد دیگر است. بدون وجود این نوع اطلاعات جامعه شناس امکان پاسخ دادن به سوال را نخواهد داشت. برای همین هم هست که اکثر جامعه شناسانی که در مورد وضعیت دینداری ایرانیان سخن گفته اند اطلاعات دقیقی نداشته اند به کلی گویی اقدام کرده اند. همان حرف ها و داعیه های مطرح شده در دیگر کشورها و جهان های اجتماعی را تکرار کرده و در نتیجه کمترین تصویری از جهان ایرانی ارائه نداده اند. اگر کمی بیشتر در این زمینه بحث کنیم خواهیم فهمید که تاریخ و اطلاعات تاریخی که مورخ در تولید آنها مهم و موثر است به چه میزان در فهم دیروز ایران که تعیین کننده امروز ایران است موثر است. ما وقتی نمی دانیم که خانواده ایرانی در گذشته چه وضعیتی داشته است کلی گویی کرده و می گوییم که در گذشته خانواده در ایران نبوده است یا این که همیشه در ایران نظام قبیله ای و ایلی حاکم بوده است و خانواده هسته ای پدیده ای جدید در ایران است. در حالی که اطلاعات و اسناد و آمار و شواهد نشان از وضعیت های دیگر در خانواده ایرانی است. اینجاست که می توان نقش و جایگاه تاریخ و مورخ وداده های تاریخی را در فهم درست ایران به لحاظ تاریخی دید. در نتیجه ادعایم این است که تاریخ در اولین گام از طریق ارائه اسناد و شواهد و آمار و داده های درست زمینه فهم دقیق جامعه شناس را در مورد گذشته تاریخی اش بدست می دهد. در ادامه است که مورخ و تاریخ نقش مهم تری در توسعه جامعه شناسی دارند که وارد آن نمی شوم.

از منظر یک جامعه شناس انتظار شما از علم تاریخ چیست؟

انتظاری که من به عنوان جامعه شناس از این رشته علمی دارم، حضور دقیق آن است. تاریخ فقط روایت سیاسی از گذشته نیست همانطور که تاریخ به معنی علم بیان حوادث منفرد و مهم هم نیست. تاریخ اعم از حوادث سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی است. درتاریخ          می بایستی همه امور را پی جویی کرد. نمی بایست فقط به بیان وضعیت زندگی و اثرات آدم های مهم و دولت ها و حوادث مهم پرداخت. اینها    مهم اند و لازم اما خیلی از امور دیگر هم هستند که در گذشته مهم جلوه نکرده اند اما امروز می توانند مهم باشند. اهمیت حادثه یا اطلاعی بستگی به شرایط و موقعیت دارد. در فهم گذشته بسیاری از امور مهم هستند. اینکه چه اموری مهمتر است بایستی کمی دقت کرد و در این زمینه وقت گذاشت. وقتی می توان به بحث در مورد حوادث و وقایع پرداخت که تصویری از همه آنها داشته باشیم. ولی زمانی که مورخ فقط بعضی از سطوح و ابعاد زندگی اجتماعی را مطرح کرده است، آن وقت تنگی فهم و ناتوانی تحلیل فراهم خواهد شد. ناتوانی در تحلیل گذشته ریشه در کمی اطلاع در مورد گذشته دارد. به عبارت دیگر، گذشته از طریق اطلاعات و اسنادی که وجود دارد مهم می شود. فقدان آمار و اطلاعات و اسناد به معنی عدم حضور گذشته و فقدان اثرگذاری آن است.

نسبت رخدادهای واقع شده در تاریخ میانه را با وقایع امروز چگونه می دانید؟ مثلا حمله مغول در وضعیت جامعه امروز ایران چه تاثیری گذاشته است؟ (یا اگر مثال دیگری در ذهن دارید بفرمائید)

مراجعه به تاریخ از چندین منظر صورت می گیرد. اولین منظر عبرت آموزی است. دومین منظر نقد وضعیت معاصر است و سومین منظر فهم قواعد حاکم بر رفتار و سیاست های گذشته برای تعیین سیاست و روش زندگی در دوره جدید است. در هر یک از منظرهای اشاره شده تاریخ میانه دارای اهمیت است. زیرا اولا نامیدن دوره میانه به معنای شرایط میانی زندگی ایرانیان است. نه دوره مدرن است که مقتضایات خاصی داشته باشد و نه دوره قدیم است. دوره میانه در تعیین سرنوشت دوره معاصر بسیار تعیین کننده است. زیرا ایران شکست هایی که داشته است و سرزمین هایی که از دست داده است را در دوره بعدی هم ادامه می دهد. مغول سرنوشت ایران و تاریخ ایران را تغییر داده است. ساختار اجتماعی و اقتصادی، مناسبات سیاسی، نظام فرهنگی و نگاه به بیگانه و دشمن تغییرات اساسی کرده است. به همین دلیل هم هست که ما با ایران جدیدی روبرو هستیم. مغول هر اتفاقی که برای ایران داشته است، ساحت جدیدی از آن در مقایسه با دیگر ملل ظهور کرده و ما بعد از این مقطع زمانی است که با شرایط و معنی جدیدی از ایران روبرو شده ایم.

شما در کارهای خود به دوره میانه تاریخ ایران نیم نگاهی داشته اید، می توانید در این زمینه کمی توضیح دهید؟

دوره میانی جهان ایرانی را دچار تغییرات اساسی کرده است. متفکران ایرانی اسلامی نیز در این دوره دارای مشخصات اندیشه ای خاصی هستند. به طور خاص ما با دو متفکر اجتماعی مهم چون ابن خلدون و خواجه نصیر الدین طوسی روبرو هستیم. این دو متفکر ضمن این که دوره انتقال را به رسمیت شناخته اند، به بحث های جدیدی دست یافته اند. ابن خلدون از نظریه علم اجتماعی و خواجه از نظریه نهاد خانواده سخن گفته اند. هر یک این دو بحث را به دلیل اهمیت دوره و زمان و شرایط دنبال کرده اند. به طور خاص ابن خلدون است که سخن از میرایی و تولد جهان سخن گفته است و در نتیجه از علمی سخن می گویند که این تغییر موقعیت و شرایط را به رسمیت شناخته است. دوره میانی برای ما به لحاظ اجتماعی و فرهنگی فقط یک بیان زبانی نیست. بلکه حکایت از واقعیتی محقق و عینی است که سرنوشت جامعه ایرانی و جهان اسلام و جهان شرقی را تحت تاثیر قرار داده است.

چگونه می شود نظریه اجتماعی که یک پدیده دنیای مدرن است به دوران میانه تسری داد؟

تسری نظریه اجتماعی که معطوف به شرایط مدرن است بر دوره میانی امکان ندارد. این تسری وقتی است که دامنه حیات اجتماعی را دامنه دار به لحاظ زمانی بدانیم. وقتی دامنه تغییرات و تحولات را فراتر از شرایط معاصر بگیریم آن وقت است که به نظریه کلان تری در فهم این شرایط نیازمندیم. مثلا وقتی که سخن از تحولات جامعه ایرانی بعد از اسلام داریم، نیازمند به نظریه ای هستیم که شرایط  معاصر و میانی را در بر می گیرد.

شما فرمودید که این روزها قصد پرداختن بیشتر به تاریخ اجتماعی دارید، در این زمینه چه دغدغه هایی را دنبال می کنید؟

علت توجه ما از حوزه جامعه شناسی به تاریخ اجتماعی نشان از نیاز اساسی در فهم تحولات اجتماعی و فرهنگی است. در میان متفکران و صاحب نظران اجتماعی ایرانی کمتر تصوری روشن از وضعیت ایران دوره های گذشته وجود دارد. کمتر درکی از افت و خیزهای اجتماعی در حوزه های متعددی چون خانواده، دین، سیاست، زندگی روزمره، اقتصاد، تولید، معاش و ... وجود دارد. برای من در فهم حیات اجتماعی ایرانی    به لحاظ تاریخی یک سوال اساسی مطرح است که این سوال در عبارتهای متعددی قابل طرح است: «وقتی ما از نحوه زندگی مردم ایرانی اطلاع نداریم چگونه می توانیم در مورد تحولات اجتماعی سخن بگوییم؟ یا این که «بدون درک جزئیات حیات ایرانی چگونه امکان ارائه فهم عام و کلی در مورد این جامعه و مردم امکان پذیر است؟» داعیه ای که ما را به تاریخ اجتماعی و تاریخ فرهنگی ایران وارد کرده است، ریشه در فقدان اطلاعات و داده های جزئی در مورد زندگی مردم ایران است. متاسفانه بسیاری از کسانی که خود را صاحب نظر تاریخ اجتماعی و اندیشه ای ایرانی می دانند، بدون ارجاع به جزئیات تاریخی ایران به کلی گویی اقدام کرده و به طور خاص از نظریه هایی چون استبداد ایرانی یا شکاف دولت و ملت یاد کرده اند. این افراد برای اثبات نظریه مورد نظرشان بیش از اینکه به تاریخ اجتماعی ایران توجه کنند به داعیه های متفکران غربی تاکید کرده اند. آنها از بیان کلی که متفکران غربی در مورد جهان ایرانی دارند استفاده کرده و در مورد ایران به قضاوت پرداخته اند. من برای گذر از این بن بست فکری و اجتماعی ورود به تاریخ اجتماعی را ضروری می شناسم. مدعی ام کسانی که قصد داوری در مورد ایران به لحاظ تاریخی دارند بایستی تصویری روشن از روند زندگی مردم و وضعیت نهادهای اجتماعی در ایران گذشته تا حال داشته باشند. در نتیجه ارائه هر نوع داوری در مورد ایران نمی تواند بدون اتکا به تاریخ اجتماعی صورت گیرد. این کاری است که باید هم مورخان ما به آن توجه داشته باشند و هم جامعه شناسان در این زمینه تلاش کنند. در نتیجه تاریخ اجتماعی حوزه ای بین رشته ای (جامعه شناسی، تاریخ، اقتصاد، فرهنگ، و جغرافیا)می باشد. تلاش جمعی اصحاب متعدد رشته های علوم اجتماعی فضای شکل گیری و رشد این رشته را فراهم خواهد کرد. حاصل هر چه باشد سرنوشت دیگری برای جامعه شناسی و تاریخ و دیگر رشته ها رقم خواهد زد.

 

در پایان لازم می دانم از شما به خاطر پاسخ های تامل برانگیزی که به سوالات ما دادید صمیمانه تشکر کنم.

  تنظیم مصاحبه: مریم کمالی

 

 

دکتر تقی آزاد ارمکی استاد تمام دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران است. هرچند پایان نامه  وی در دوره کارشناسی ارشد با تکیه بر جامعه شناسی نظری است اما در دوره دکتری در دانشگاه مریلند  با انتخاب موضوع رساله «بررسي ريشه‏هاي نظريه ابن‏خلدون» بیشتر از پیش به مطالعات بین رشته ای نزدیک شده است. نگاهی به دامنه گسترده پژوهش ها و نگارش های دکتر آزاد نشان می دهد که پرداختن به موضوعات نظری رشته جامعه شناسی  در کنار توجه به تاثیرگذاری و تاثیرپذیری این رشته در تعامل با سایر علوم و به خصوص تاریخ دغدغه علمی وی بوده است که حاصل آن را در کتاب هایی چون «تاریخ تفکر اجتماعی در اسلام از آغاز تا دوره معاصر»، «تغییرات اجتماعی در ایران»، «اندیشه اجتماعی متفکران مسلمان از خواجه نظام الملک تا مطهری» و چندین و چند کتاب  دیگر می توان پیگیری نمود. وی همچنین مقالات و مصاحبه  و ارایه های متعددی در سیمنارها داشته اند که در برخی از آنها سعی استاد در نزدیک  سازی جریان نظری جامعه شناسی با تحلیل رویدادهای تاریخی  بوده است .(برای اطلاع بیشتر در مورد آقای دکتر آزاد ارمکی به این سایت مراجعه کنید). در مصاحبه ذیل سعی می شود با تکیه بر مشترکات جامعه شناسی و تاریخ  دیدگاه  استاد را در حیطه دوره میانه تاریخ ایران نیزجویا شویم .

http://social.ut.ac.ir/members/tazad

آقای دکتر آزاد ضمن تشکر از شما که فرصت گران بهای خودتان را در اختیار ما قرار دادید، مصاحبه را با این سوال آغاز می کنم که ما تاریخ اجتماعی را چگونه تعریف کنیم که نه جامعه شناسی محض شود و نه تاریخ صرف؟ طوری که هم با فهم جامعه شناسی قابل درک بوده و هم با علم تاریخ قابل اثبات باشد.

تاریخ اجتماعی تاریخ اجتماعی است. تاریخ امور اجتماعی است. وقتی امور و حیات اجتماعی مهم می شوند تاریخی خواهند بود. امور اجتماعی که فی البداهه ایجاد نمی شوند و در نتیجه از بین نمی روند. آنها در گذر زمان ظهور کرده و دچار دگردیسی می شوند. ما به دانشی نیازمندیم تا ضمن اشاره به شروع امر خاص اجتماعی مسیری که طی کرده و تغییرات آن را به ما نشان دهد؛ این دانش و معرفت همان تاریخ اجتماعی است. البته جامعه شناسی هم علم مطالعه امور اجتماعی با توجه به تاریخ و تحولات آنها می باشد. جامعه شناسی طی مسیرش است که بر کلیت تاریخ اجتماعی سوار می شود. اگر تاریخ  اجتماعی نباشد جامعه شناسی، میدانی برای کار و تحقیق نمی شناسد و در نتیجه برای ارائه تبیین و تفسیر علمی یا می بایستی اقدام به تهیه تاریخ اجتماعی کند یا این که بالاجبار به مجموعه ای از مبهمات و مفروضات و تخیلات تکیه بزند. اولین اقدام را جامعه شناسان غربی کرده اند. مثلا ماکس وبر سعی کرده است برای پاسخ به سوال مرکزی که داشته است به مطالعه تفصیلی تاریخ اروپا و شرق اقدام کند و بسیاری در ایران در اثر تنبلی علمی یا سیاست بازی به مجموعه ای از مفروضات و توهمات تکیه زده اند.

اما این که چه رابطه ای بین تاریخ اجتماعی و تاریخ هست، باید معلوم شود که کدام تعریف و تلقی از تاریخ مورد نظر است. اگر تاریخ را تاریخ اجتماعی می گیریم آن وقت بخش اعظم کارهای مورخان را از آنها   گرفته ایم. تاریخ مادی، تاریخ سیاسی، تاریخ فرهنگی، تاریخ ملل و  قومیت ها و ... بخش های دیگر کاری است که مورخان انجام می دهند. شاید بهتر باشد که تاریخ اجتماعی به معنی جدید آن را بخش عمده ای از تاریخ علمی بدانیم. در حوزه مطالعات تاریخی توجه به اجتماعیات در کنار سیاسیات و مادیات و ... مهم است. اما تاریخ معادل با تاریخ اجتماعی نیست. این دو خیلی با هم گره خورده اند و رشد هر یک به رشد و پویایی دیگری می انجامد.

رشته های علوم انسانی و اجتماعی در ایران وقتی خواهند توانست توضیح دهنده حیات ایرانی باشند که در ادامه حیات موثر و علمی رشته هایی چون تاریخ اجتماعی، تاریخ فرهنگی، تاریخ فرهنگ و تاریخ جامعه و تاریخ سیاست و تاریخ سیاسی و ... قرار گرفته باشند. اگر این تقدم و تاخر وجود نداشته باشد، علوم و رشته های اصلی انسانی و اجتماعی دچار اختلال معنایی و محتوایی شده و مجبور خواهند شد به آمار اجتماعی پناه برده که حاصل کارشان هم می شود، اثباتگرایی و کمی گرایی صوری.

 

جامعه شناس کل نگر که در پی یافتن علل رخدادهای اجتماعی است چگونه می تواند کار خود را با کار یک مورخ که اساس تحقیقات و مطالبش را بر جزئیات وقایع قرار داده است هماهنگ کند؟

فهم پدیده های اجتماعی وقتی برای جامعه شناس ممکن است که اطلاعات و آمار و شواهد کافی وجود داشته باشد. در صورت وجود جزئیات وقایع فهم کلی آنها ممکن است. کاری که مورخ انجام می دهد به منزله تهیه مواد خام برای ساختن بنایی است که جامعه شناس آن را خواهد ساخت. بدون وجود مواد اولیه کار زیادی نمی شود کرد فقط می توان نقشه ساختمان را روی کاغذ کشید و در مورد ساختمان بحث و گفتگو کرد. ساختن ساختمان وقتی ممکن است که هم نقشه وجود داشته باشد و هم زمین و محل ساختمان و هم داعیه و اراده ساختن ساختمان و هم مواد و مصالح مناسب برای ساختن. فقدان هر یک از موارد اشاره شده ساختن بنایی را غیر ممکن می کند. ما در ارائه تفسیر و تحلیلی در مورد پدیده ای اجتماعی به لحاظ تاریخی نیازمند وجود مجموعه ای از عوامل و شرایط هستیم. فقدان هر یک به معنی شروع نکردن یا در صورت شروع کردن خراب شدن حاصل کار (ساختمان) است.

نمی گویم که کار مورخ فقط تهیه اطلاعات در مورد امور گذشته است. یکی از کارهای مورخ این است. کاری که مورخ در کف و حداقل انجام می دهد اولین و مهمترین نقطه اتصال و ارتباط با جامعه شناسی است. جامعه شناسی که امکان دسترسی بی واسطه با واقعیتهای تاریخی ندارد نیازمند مورخ و تاریخ است. در صورت وجود داده های تاریخی که مورخ در تهیه آنها موثر و مهم بوده است، کار جامعه شناسی تاریخی امکان پیدا می کند. جامعه شناسی تاریخی که در مورد وضعیت جامعه به لحاظ تاریخی به بحث و بررسی خواهد پرداخت، نیازمند به مورخ است. به طور مثال وقتی که جامعه شناس در مقابل این سوال قرار گیرد که «دین و دینداری به لحاظ تاریخی در ایران چگونه بوده و چه تغییراتی را طی کرده است؟» نیازمند به جزئیات تاریخی در مورد دین و دینداری و اجتماعی دینداران و مراسم دینی و هزاران مورد دیگر است. بدون وجود این نوع اطلاعات جامعه شناس امکان پاسخ دادن به سوال را نخواهد داشت. برای همین هم هست که اکثر جامعه شناسانی که در مورد وضعیت دینداری ایرانیان سخن گفته اند اطلاعات دقیقی نداشته اند به کلی گویی اقدام کرده اند. همان حرف ها و داعیه های مطرح شده در دیگر کشورها و جهان های اجتماعی را تکرار کرده و در نتیجه کمترین تصویری از جهان ایرانی ارائه نداده اند. اگر کمی بیشتر در این زمینه بحث کنیم خواهیم فهمید که تاریخ و اطلاعات تاریخی که مورخ در تولید آنها مهم و موثر است به چه میزان در فهم دیروز ایران که تعیین کننده امروز ایران است موثر است. ما وقتی نمی دانیم که خانواده ایرانی در گذشته چه وضعیتی داشته است کلی گویی کرده و می گوییم که در گذشته خانواده در ایران نبوده است یا این که همیشه در ایران نظام قبیله ای و ایلی حاکم بوده است و خانواده هسته ای پدیده ای جدید در ایران است. در حالی که اطلاعات و اسناد و آمار و شواهد نشان از وضعیت های دیگر در خانواده ایرانی است. اینجاست که می توان نقش و جایگاه تاریخ و مورخ و      داده های تاریخی را در فهم درست ایران به لحاظ تاریخی دید. در نتیجه ادعایم این است که تاریخ در اولین گام از طریق ارائه اسناد و شواهد و آمار و داده های درست زمینه فهم دقیق جامعه شناس را در مورد گذشته تاریخی اش بدست می دهد. در ادامه است که مورخ و تاریخ نقش        مهم تری در توسعه جامعه شناسی دارند که وارد آن نمی شوم.

از منظر یک جامعه شناس انتظار شما از علم تاریخ چیست؟

انتظاری که من به عنوان جامعه شناس از این رشته علمی دارم، حضور دقیق آن است. تاریخ فقط روایت سیاسی از گذشته نیست همانطور که تاریخ به معنی علم بیان حوادث منفرد و مهم هم نیست. تاریخ اعم از حوادث سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی است. درتاریخ          می بایستی همه امور را پی جویی کرد. نمی بایست فقط به بیان وضعیت زندگی و اثرات آدم های مهم و دولت ها و حوادث مهم پرداخت. اینها    مهم اند و لازم اما خیلی از امور دیگر هم هستند که در گذشته مهم جلوه نکرده اند اما امروز می توانند مهم باشند. اهمیت حادثه یا اطلاعی بستگی به شرایط و موقعیت دارد. در فهم گذشته بسیاری از امور مهم هستند. اینکه چه اموری مهمتر است بایستی کمی دقت کرد و در این زمینه وقت گذاشت. وقتی می توان به بحث در مورد حوادث و وقایع پرداخت که تصویری از همه آنها داشته باشیم. ولی زمانی که مورخ فقط بعضی از سطوح و ابعاد زندگی اجتماعی را مطرح کرده است، آن وقت تنگی فهم و ناتوانی تحلیل فراهم خواهد شد. ناتوانی در تحلیل گذشته ریشه در کمی اطلاع در مورد گذشته دارد. به عبارت دیگر، گذشته از طریق اطلاعات و اسنادی که وجود دارد مهم می شود. فقدان آمار و اطلاعات و اسناد به معنی عدم حضور گذشته و فقدان اثرگذاری آن است.

نسبت رخدادهای واقع شده در تاریخ میانه را با وقایع امروز چگونه می دانید؟ مثلا حمله مغول در وضعیت جامعه امروز ایران چه تاثیری گذاشته است؟ (یا اگر مثال دیگری در ذهن دارید بفرمائید)

مراجعه به تاریخ از چندین منظر صورت می گیرد. اولین منظر عبرت آموزی است. دومین منظر نقد وضعیت معاصر است و سومین منظر فهم قواعد حاکم بر رفتار و سیاست های گذشته برای تعیین سیاست و روش زندگی در دوره جدید است. در هر یک از منظرهای اشاره شده تاریخ میانه دارای اهمیت است. زیرا اولا نامیدن دوره میانه به معنای شرایط میانی زندگی ایرانیان است. نه دوره مدرن است که مقتضایات خاصی داشته باشد و نه دوره قدیم است. دوره میانه در تعیین سرنوشت دوره معاصر بسیار تعیین کننده است. زیرا ایران شکست هایی که داشته است و سرزمین هایی که از دست داده است را در دوره بعدی هم ادامه می دهد. مغول سرنوشت ایران و تاریخ ایران را تغییر داده است. ساختار اجتماعی و اقتصادی، مناسبات سیاسی، نظام فرهنگی و نگاه به بیگانه و دشمن تغییرات اساسی کرده است. به همین دلیل هم هست که ما با ایران جدیدی روبرو هستیم. مغول هر اتفاقی که برای ایران داشته است، ساحت جدیدی از آن در مقایسه با دیگر ملل ظهور کرده و ما بعد از این مقطع زمانی است که با شرایط و معنی جدیدی از ایران روبرو شده ایم.

شما در کارهای خود به دوره میانه تاریخ ایران نیم نگاهی داشته اید، می توانید در این زمینه کمی توضیح دهید؟

دوره میانی جهان ایرانی را دچار تغییرات اساسی کرده است. متفکران ایرانی اسلامی نیز در این دوره دارای مشخصات اندیشه ای خاصی هستند. به طور خاص ما با دو متفکر اجتماعی مهم چون ابن خلدون و خواجه نصیر الدین طوسی روبرو هستیم. این دو متفکر ضمن این که دوره انتقال را به رسمیت شناخته اند، به بحث های جدیدی دست یافته اند. ابن خلدون از نظریه علم اجتماعی و خواجه از نظریه نهاد خانواده سخن گفته اند. هر یک این دو بحث را به دلیل اهمیت دوره و زمان و شرایط دنبال کرده اند. به طور خاص ابن خلدون است که سخن از میرایی و تولد جهان سخن گفته است و در نتیجه از علمی سخن می گویند که این تغییر موقعیت و شرایط را به رسمیت شناخته است. دوره میانی برای ما به لحاظ اجتماعی و فرهنگی فقط یک بیان زبانی نیست. بلکه حکایت از واقعیتی محقق و عینی است که سرنوشت جامعه ایرانی و جهان اسلام و جهان شرقی را تحت تاثیر قرار داده است.

چگونه می شود نظریه اجتماعی که یک پدیده دنیای مدرن است به دوران میانه تسری داد؟

تسری نظریه اجتماعی که معطوف به شرایط مدرن است بر دوره میانی امکان ندارد. این تسری وقتی است که دامنه حیات اجتماعی را دامنه دار به لحاظ زمانی بدانیم. وقتی دامنه تغییرات و تحولات را فراتر از شرایط معاصر بگیریم آن وقت است که به نظریه کلان تری در فهم این شرایط نیازمندیم. مثلا وقتی که سخن از تحولات جامعه ایرانی بعد از اسلام داریم، نیازمند به نظریه ای هستیم که شرایط  معاصر و میانی را در بر می گیرد.

شما فرمودید که این روزها قصد پرداختن بیشتر به تاریخ اجتماعی دارید، در این زمینه چه دغدغه هایی را دنبال می کنید؟

علت توجه ما از حوزه جامعه شناسی به تاریخ اجتماعی نشان از نیاز اساسی در فهم تحولات اجتماعی و فرهنگی است. در میان متفکران و صاحب نظران اجتماعی ایرانی کمتر تصوری روشن از وضعیت ایران دوره های گذشته وجود دارد. کمتر درکی از افت و خیزهای اجتماعی در حوزه های متعددی چون خانواده، دین، سیاست، زندگی روزمره، اقتصاد، تولید، معاش و ... وجود دارد. برای من در فهم حیات اجتماعی ایرانی    به لحاظ تاریخی یک سوال اساسی مطرح است که این سوال در عبارتهای متعددی قابل طرح است: «وقتی ما از نحوه زندگی مردم ایرانی اطلاع نداریم چگونه می توانیم در مورد تحولات اجتماعی سخن بگوییم؟ یا این که «بدون درک جزئیات حیات ایرانی چگونه امکان ارائه فهم عام و کلی در مورد این جامعه و مردم امکان پذیر است؟» داعیه ای که ما را به تاریخ اجتماعی و تاریخ فرهنگی ایران وارد کرده است، ریشه در فقدان اطلاعات و داده های جزئی در مورد زندگی مردم ایران است. متاسفانه بسیاری از کسانی که خود را صاحب نظر تاریخ اجتماعی و اندیشه ای ایرانی می دانند، بدون ارجاع به جزئیات تاریخی ایران به کلی گویی اقدام کرده و به طور خاص از نظریه هایی چون استبداد ایرانی یا شکاف دولت و ملت یاد کرده اند. این افراد برای اثبات نظریه مورد نظرشان بیش از اینکه به تاریخ اجتماعی ایران توجه کنند به داعیه های متفکران غربی تاکید کرده اند. آنها از بیان کلی که متفکران غربی در مورد جهان ایرانی دارند استفاده کرده و در مورد ایران به قضاوت پرداخته اند. من برای گذر از این بن بست فکری و اجتماعی ورود به تاریخ اجتماعی را ضروری می شناسم. مدعی ام کسانی که قصد داوری در مورد ایران به لحاظ تاریخی دارند بایستی تصویری روشن از روند زندگی مردم و وضعیت نهادهای اجتماعی در ایران گذشته تا حال داشته باشند. در نتیجه ارائه هر نوع داوری در مورد ایران نمی تواند بدون اتکا به تاریخ اجتماعی صورت گیرد. این کاری است که باید هم مورخان ما به آن توجه داشته باشند و هم جامعه شناسان در این زمینه تلاش کنند. در نتیجه تاریخ اجتماعی حوزه ای بین رشته ای (جامعه شناسی، تاریخ، اقتصاد، فرهنگ، و جغرافیا)       می باشد. تلاش جمعی اصحاب متعدد رشته های علوم اجتماعی فضای شکل گیری و رشد این رشته را فراهم خواهد کرد. حاصل هر چه باشد سرنوشت دیگری برای جامعه شناسی و تاریخ و دیگر رشته ها رقم خواهد زد.

 

در پایان لازم می دانم از شما به خاطر پاسخ های تامل برانگیزی که به سوالات ما دادید صمیمانه تشکر کنم.

  تنظیم مصاحبه: مریم کمالی

 

منتشرشده در مصاحبه